یادداشت ویژه: درباره ضرورتِ برکناریِ دیوید مویس
آی اسپورت 1-در سطحِ اولِ اروپا، سرمربیای میشناسید که شنبه(بازی با کریستال پالاس) تیماش را در خط سوم با سه هافبکِ متمایل به مرکز(رونی و ماتا و یانوزا) ارایش دهد و در اجرا تیماش فوتبالای نزدیک با بایرن را با فشردگیِ عرضی در زمینِ حریف بازی کند و 72 ساعت بعد در لیگ قهرمانان(مقابل المپیاکوس)، تیماش را با دو وینگرِ سنتی(والنسیا و یانگ) آرایش دهد و با عرضِ زیاد در خط میانی، بازی کند؟ تیمای که در فرمِ اول موفق بوده و یکی از بهترین نمایشهایش در طول فصل را داشته؛ به چه دلیل باید برای بازیِ اروپایی رو بیاورد به فرمِ دوم؟ فرمی که هیچ ربطی به فرم اول ندارد. یک تیم چند روز تمرین کند برای فرمِ اول و جواب هم بگیرد، بعد در بازیِ مهمِ اروپایی، رو بیاورد به یک فرمِ دیگر. این اتلافِ انرژی و اتلافِ فکر؛ هزینه دارد. هزینهاش ناهماهنگیِ بازیکنان در زمین و آشفتگیِ تاکتیکی است.
2- در سطحِ اولِ اروپا، سرمربیای میشناسید که در بازی حذفیِ لیگ قهرمانان، تیماش را با دو هافبک میانی و دو وینگر لب خط ارایش دهد و وقتی دو گل عقب افتاد؛ یک شماره 10 (کاگاوا) را بیاورد به زمین و وینگرش را بیرون بکشد؟ دیوید مویس میتواند. او مقابل المپیاکوس با 2-4-4 خطی آغاز کرد. و زمانی که عقب افتاد؛ پلان ب خود را رو کرد که از پلان آ تدافعی تر بود. در بازی حذفی(خاصه در زمینِ حریف)، با تنگ کردنِ فضاها آغاز میکنید و اگر تیم عقب افتاد؛ مهرههای لب خط یا مهاجم مرکزی وارد زمین میشوند تا تیم عرض بگیرد و زمین برای حریف بزرگ شود. مویس اول زمین را برای حریف بزرگ میکند. البته به دلیل آنچه در آیتم 1 توضیح داده شد؛ زمین برای تیمِ خودش بزرگ میشود. با فوتبالِ سردرگماش دو گل میخورد و بعد رو میآورد به فوتبالی با فشردگیِ عرضی. غلط در غلط در غلط
3- در سطحِ اول اروپا، سرمربیای میشناسید که در فوتبالاش هیچ نشانی از نوآوریِ تاکتیکی یا افزایشِ توانِ روانی یا افزایشِ کارآییِ بازیکنان نباشد و از «دورهی بازسازی» حرف بزند؟ از کلمهی ربیلدینگ استفاده کند؟ از دورانِ گذار بگوید؟ دیوید مویس
4- تیمهایی که مربیِ خود را زیاد و زود به زود تغییر میدهند؛ در عمل قدرت را در رختکن، از سرمربی به بازیکنان منتقل میکنند. آن وقت «رئیس» نه سرمربی، که جمعی از بازیکنان خواهند شد. و این ثبات را از تیم میگیرد. آنچه سالهاست در رئال مادرید و چلسی جریان دارد. فرگوسن و مدیران یونایتد نمیخواهند این اتفاق بیفتد. از این رو پشتِ سرمربیشان ایستادهاند. فکرِ خوبی است. برای اجرایی کردنِ این ایدهی خوب، نیاز بود که با وسواسِ بیشتری گذار از فرگوسن، اجرایی میشد. نیاز بود که اگر هم مویس را سرمربی میکنند؛ یک یا دو دستیارِ فرگوسن، کنارِ مویس میماندند. نیاز بود توانِ تاثیرگذاریِ مویس روی بازیکنانِ یونایتد، در شرایطِ سخت سنجیده شود. مایکل کریک در سه فینال لیگ قهرمانان بازی کرده و 5 بار لیگ برتر را با یونایتد فتح کرده است. و اگر دیوید مویس خودش را در کلاسِ یونایتد نداند و نشان ندهد؛ کریک در زمین، ترس و کمتوانیِ سرمربیاش را میفهمد.
5- فرگوسن خطاهای بزرگی داشته و دارد. دو خطای بزرگ، به گفتهی خودش: «فروش یاپ استام بزرگترین خطای من بود...من باید بعد از رفتنِ اشمایکل، فندرسار را میآوردم. چند سال گذشت تا این کار را بکنم. حیف...» چند خطایی که به آنها اعتراف نکرده است؛ خرید والنسیا و مایکل اوون، پس از فروش تبس و رونالدو. دو بازیکنی که جدا شدند؛ نمادِ مهاجمانِ مدرن در فوتبالِ مدرن بودند و دو بازیکنی که به منچستر آمدند؛ نمادِ فوتبالِ گذشته. بازیکنانِ تککارهی بدونِ انعطاف. نتیجه این شد که منچستریونایتد از تیمای که از نظر تاکتیکی فوتبالای نزدیک به توانِ بارسا بازی میکرد؛ تبدیل شد به تیمای که باید جان بکند تا فوتبالِ گذشته را کنار بگذارد. در همهی این موارد، پیآمدهای تصمیمِ نادرست، چگونه کم(و نه رفع) شد؟ اعتراف به خطا، با تصمیمِ تازه، تصمیمِ درست. فرگوسن، فندرسار را آورد. فرگوسن، فردیناند را خرید و در زمستان 2005 ویدیچ را به یونایتد آورد. فرگوسن، کاگاوا و فنپرسی را خرید(هرچند اولی هنوز در فوتبالِ گذشتهی یونایتد جاگیر نشده است). این بار هم هزینهی خطا در تصمیمگیری، تنها با یک تصمیمِ درست؛ پایین میآید. با انتخابِ مردی که فشارِ کار در یک باشگاهِ معمولن موفق را بفهمد؛ کسی که فرهنگِ تاکتیکیِ بازیهای حذفیِ لیگ قهرمانان را درک کند؛ مربیای که بردن را وظیفهی مردانِ یونایتد، و نه یک سرگرمیِ چند بازی یکبار بداند؛ مردی که معتادِ پیروزی باشد؛ مردی که هم رئیسِ رختکن باشد و هم فشار را از بازیکناناش بردارد.یورگن کلوپ شاید بازی المپیاکوس-یونایتد را دیده و پای تلویزیون پوزخند زده باشد. گری لینهکر پس از بازی یک ماه پیشِ چلسی-یونایتد در لندن، این جمله را توییت کرد: «اگر مورینیو سرمربی یونایتد بود؛ امروز چلسی کجای جدول بود و من.یو کجای جدول؟» این روزها و در این شرایط است که روشن میشود مربیانِ پوست کلفتِ برنده، چقدر تعدادشان کم است، حتا در سطحِ اولِ فوتبالِ اروپا.
فرزاد حبیباللهی
نظر دهید