یادداشت ویژه : کشتی شکستگانیم....
امروز دیگری تیمی به اسم دارایی و ستاد مشترک وجود ندارد. ورزشگاه شیرودی هم که بخش مهمی از تاریخ فوتبال این مملکت را در دل خود حفظ کرده، تبدیل مخروبه ای شده که فقط یک کارکرد دارد؛ 2 هزار تومان ورودی می گیرند و اجازه می دهند در پیست دوومیدانی مستهلکش، نرمش کنی. دارایی نیست، ستاد مشترک نیست، امجدیه که هیچ، شیرودی هم نیست. غرب تهران هم دیگر بیابان نیست، متر متر زمینش میلیون ها تومان ارزش دارد و البته شور فوتبال هم نیست....
هفته پیش بازی الهلال عربستان و الاهلی امارات را تماشا می کردم، دوربین روی اسکوربرد ورزشگاه زوم کرد؛ نوشته بود: تعداد تماشاگر 38500 نفر. یاد همین چند سال پیش افتادم که گزارشگران متلک گوی تلویزیون وقتی می خواستند ضعف فوتبال کشورهای عربی را به رخ بکشند، خنده مستانه ای سر می دادند و می گفتند عرب ها برای اینکه تماشاگر جذب کنند، به مردم ماشین جایزه می دهند. بی آنکه بگویند جمعیت بعضی از این کشورهای حاشیه خلیج فارس، اندازه کرج و اسلامشهر هم نیست. اما حالا در کمتر از یک دهه، چنان سکوهای ورزشگاه های ما خالی شده که اگر روزی 38 هزار نفر به استادیوم بروند، همه هورا می کشند که «بله! مردم با فوتبال آشتی کردند»
کدام آشتی؟
در خرداد ماه پرشگفتی ایران، درست همان زمانی که حسن روحانی با کلید واژه «امید» پیروز انتخابات شد، تیم ملی ایران هم مسیر دشوار صعود را با 3 برد متوالی هموار کرد. صعود مستقیم به جام جهانی، بهترین خبر برای فوتبال ایران بود. مردم برای چند ساعتی خیابان ها را قرق کردند و مدلی کوچک از جشن صعود در 8 آذر 76 ترتیب دادند.
با این پیروزی، انتظار می رفت بار دیگر پای مردم به ورزشگاه ها باز شود، روزنامه های ورزشی تیراژ بگیرند، سکوهای خالی اینقدر توی ذوق نزند و وقتی بازی از تلویزیون پخش می شود، ورزشگاه آنقدر ساکت نباشد که حرف های مربی عصبانی تا عمق میکروفون های کنار زمین پیشروی کند. اما پیش بینی ها غلط بود؛ مردم هیچ علاقه ای به تماشای بازی های لیگ نشان ندادند. چه در تهران، و چه در شهرستان ها، به جز یکی دو بازی حیثیتی، بقیه اوقات می شد تعداد تماشاگران روی سکو را با صبر و حوصله شمارش کرد. حتی تیمی مثل تراکتورسازی هم با وجود اینکه از بقیه پرتماشاگرتر بود، نسبت به فصل های گذشته اش، تماشاگر کمتری را جذب ورزشگاه می کرد. درباره چرایی این اتفاق، می توان ده ها دلیل ردیف کرد اما آنچه که از همه پررنگ تر است، بی اعتمادی مردم به سلامت این فوتبال است.
وقتی هر روز و هر هفته، خبری از تبانی و فساد و رشوه و دست های پشت پرده منتشر می شود، چرا باید به تماشای مسابقه ای رفت که «شاید» نتیجه اش از قبل تعیین شده و یا دستکاری شده باشد؟ از همه بدتر زمانی است که مخاطب فوتبال می بیند هیچ کدام از این پرونده ها و ماجراهای پر سر وصدا، سرنوشت مشخصی پیدا نمی کند و همه اتهام ها زیر سایه مصلحت رنگ می بازد. انگار قرار نیست کسی مجازات شود، فقط همین که موضوع «ختم به خیر» شود، کفایت می کند.
تبعات فوتبال دولتی
اگر از همین امروز تا ده سال دیگر هم فوتبال ایران همه افتخارات بین المللی را درو کند، باز هم نمی توان منکر آن شد که این فوتبال در سراشیبی سقوط است. فوتبالی آلوده با حاشیه های فراوان، زد و بندهای مالی مبهم، کیفیت پایین سخت افزاری و نرم افزاری، با ورزشگاه های فرسوده و زمین هایی متعلق به نیم قرن پیش، بدون تماشاگر و البته ورشکسته. در عصری که سهام باشگاه های بزرگ دنیا، در بازارهای بورس عرضه می شوند و هر کدام سالیانه میلیون ها دلار به سهامداران سود می دهند، هیچ تیمی در ایران نیست که تراز مثبت مالی داشته باشد. از صدر تا ذیل، همه بدهکارند، با شاکیان ریز و درشتی که هر روز میهمان کمیته انضباطی هستند. از مربی و بازیکن سابق تا رستوران و هتلی که به تیم ها سرویس داده. هر سال هم که می گذرد، فقط بدهی ها انباشته می شود. در قوانین حاکم بر فوتبال روز دنیا، یکی از مجازات های باشگاه بدهکار به سقوط به دسته پایین تر است. مثل تیم مشهور «گلاسگو رنجرز» که پرافتخارترین تیم اسکاتلند است اما سال پیش به دلیل ورشکستگی، به دسته چهارم فرستاده شد. اما اینجا پرسپولیس و استقلال که پرتماشاگرترین هستند، میلیاردها تومان بدهکارند و هرسال که می گذرد، فقط صفرهای بدهی هایشان اضافه می شود، بی هیچ مجازاتی. دخل و خرج هیچ تیمی تراز نیست. دلیل آن هم روشن است؛ به جز دو باشگاه، بقیه در تملک دولت و یا نهادهای شبه دولتی هستند و مدیران منصوب شده، یا از فوتبال سررشته ای ندارند و یا برایشان اهمیتی ندارد که باشگاه شان درآمدزا باشد. خیلی از آن ها به تعبیری «مدیران هزینه» هستند. هزار تومان بودجه می گیرند و دو هزار تومان خرج می تراشند، صرفاً برای اینکه عطش بلندپروازی های بی پایان خود را سیراب کنند.
از آنجایی که مواخذه جدی و نظارت دقیقی در کار نیست، معمولاً کسی از آن ها نمی پرسد، با چه منطق و استدلالی هزینه کردی؟ می آیند، هزینه می کنند، بدهی ها را افزایش می دهند و همانطور که آمدند، خداحافظی می کنند. بی آنکه تاثیر مهمی در اصلاح ساختار فوتبال ایران داشته باشند. در این وضعیت، طبیعی است که بخش خصوصی تمایلی برای ورود به عرصه فوتبال نداشته باشد. تیم هایی که مشتری دارند، مثل استقلال و پرسپولیس، واگذار نمی شوند. همین الان هم کارگروهی برای واگذاری این دو باشگاه به بخش خصوصی تشکیل شده که بعید است به سرانجام برسد. تکلیف تیم های بی مشتری هم که معلوم است. در فوتبالی که جز زیان، هیچ ندارد فقط آن هایی وارد می شوند که عشق شهرت و دوربین داشته باشند. می آیند، لقب «عابر بانک» می گیرند و بعد از مدتی، از فوتبال کناره می گیرند. طعنه آمیز آن است که در لیگ ایران، فقط دو باشگاه مالک خصوصی دارند که مالکان هر دو هم به دلایلی که به فوتبال ارتباطی ندارد، کنج زندان نشسته اند؛ مه آفرید امیر خسروی
مالک باشگاه داماش گیلان و بابک زنجانی، مالک باشگاه راه آهن سورینت!
آینده مبهم
منابع مالی پذیرفته شده در فوتبال روز دنیا، در ایران کاربردی ندارد. حق پخش تلویزیونی که یکی از منابع مهم درآمد یک باشگاه فوتبال است، در ایران آنقدر ناچیز است که دردی را دوا نمی کند. صدا و سیما انحصار پخش بازی ها را در دست دارد و از آنجا که بی رقیب است، طبیعی است که به کمترین قیمت حق پخش را می خرد. مواردی مثل فروش پیراهن هم در ایران قابل اجرا نیست، چون قانون کپی رایت وجود ندارد و هر تولیدی پوشاکی می تواند هزاران هزار پیراهن آبی و قرمز و زرد بفروشد و ریالی به باشگاه پرداخت نکند.
اسپانسرهای بزرگی هم در فوتبال ایران وجود ندارند که سالیانه میلیون ها دلار بابت تبلیغات بپردازند و نتیجه آن می شود که فروشگاه های گز و سوهان هم می توانند تبلیغات خود را به بی سلیقه ترین شکل ممکن، روی پیراهن ها درج کنند. تماشاگری هم که دیگر نمی آید بلیت بخرد. این فوتبال درآمدزا نیست و هر دستگاهی که درآمد زا نباشد، محکوم به سقوط است
نظر دهید