سیمئونه، رانیری و فلسفهیِ فارست گامپ
جنگِ جهانیِ اول با تفنگ شروع شد و با تانک به پایان رسید. جنگِ جهانی دوم با تانک شروع شد و با بمبِ اتمی خاتمه یافت. نیاز همیشه منشاءِ ابداع است. برایِ همین وقتی باشگاههایِ ثروتمند در قرنِ بیست و یکم تصمیم گرفتند فوتبالِ اروپا را به تسخیرِ مطلقِ خودشان دربیاورند، بقیه دنبالِ راهِ حلی برایِ مبارزه با این قدرتها گشتند. لستر سیتی در ابتدا به بازیکنیابیِ خودش اتکا کرد. اما در دو سالِ پیاپی استعدادیابهایِ اصلیاش را راهیِ تاتنهام و آرسنال دید. استعداد قابلِ خرید و فروش است. پس باید دنبالِ راه حلی بود که به سادگیِ نمونهبرداری نشود. ایدهیِ اصلی این بود: سلیقهها در فوتبال تغییر میکند. اما تیمهایِ بزرگ همیشه دوست دارند مالکِ توپ باشند. برایِ این باشگاههایِ پر زرق و برق، فوتبالِ بدونِ توپ مطلوب و دلخواه نیست. این ضعفِ همیشگیِ بزرگان است.
در بیوگرافیِ ژوزه مورینیو به قلمِ دیگو تورس، منطقِ فوتبالِ بدونِ توپِ او کاملا تحلیل میشود: در فوتبال تیمی مییرد که کمتر اشتباه کند. پس بهتر این است که باعثِ اشتباهِ حریف شد. تیمی که توپ را دارد همیشه امکانِ اشتباهش بیشتر است. پس نباید دنبالِ مالکیتِ توپ باشیم. این رویکرد و فرمولِ پیروزی بیش از آنکه موردِ تحسین قرار بگیرد، موردِ انتقاد بوده است، چون در مخالفتِ مستقیم با زیباییشناسی و فلسفهیِ باشگاههایِ بزرگ است. با این حال برایِ غلبهیِ تیمهایِ کوچکتر بر تیمهایِ بزرگتر هنوز موثرترین است.
در فوتبالِ ملی، زامبیا، اروگوئه و یونان هر سه در 12 سالِ اخیر با اتکا به این رویکرد موفق شدند تورنمنتهایِ قارهیِ خودشان را فتح کنند. اروگوئه و زامبیا در راهِ این قهرمانیها بدترین درصدِ پاسِ صحیح بینِ تمامِ تیمهایِ حاضر در تورنمنت را داشتند و یونان یکی مانده به بدترین را در یورو 2004. این رویکردِ فوتبالِ بدونِ توپ همیشه به عنوانِ یک استثنا در تورنمنتهایِ حذفی و کوتاه مدت امکان موفقیت داشته است، اما وقتی با اتکا به آن امکانِ فتحِ یک لیگ پدید میآید دیگر نمیشود استثنا دانستش.
بوروسیا دورتموندِ یورگن کلوپ با دویدن، نه پاس دادن، دو فصلِ پیاپی قهرمانی را از بایرن مونیخ گرفت. این درسی بود که راجر اشمیت، مربیِ لورکوزن، به خوبی فرایش گرفت: «هرچی بیشتر با توپ بازی کنید، موفقیتتان بیشتر به کیفیتِ فردیِ بازیکنان بستگی پیدا میکنه. این همیشه شانسِ موفقیت را کم میکنه. چیزی که کلوپ در دورتموند نشون داد این بود که اگر بدونِ توپ سختکوش و جنگنده باشید میتونید بایرن مونیخ را در طولِ یک فصل شکست بدید. این موفقیت فقط با چنین رویکردی به دست میومد. خیلی از مربیها از این ایده برایِ تیمهایِ خودشان الگوبرداردی کردن.»
در اسپانیا اتلتیکو مادرید به نبردی مشابه رفت و موفق شد در دروانِ مسی و رونالدو با تبدیل شدن به بهترین تیمِ بدونِ توپ با رئال و بارسلونا مقابله کند و فاتحِ لا لیگا شود. از وقتی دیگو سیمئونه سالِ 2011 مربیِ اتلتیکو مادرید شد، تیمش همیشه کمتر از بارسلونا و رئال مادرید گل خورد. اتلتیِ سیمئونه با توپ هم تیمی خوب است، اما بدونِ توپ است که بدل به تیمی شگفتانگیز و کابوسی برایِ حریف میشود.
حالا لستر، با کلودیو رانیری، مربیِ سابقِ اتلتیکو مادرید، پیروِ این مکتب شده است. لستر، صدرنشینِ لیگِ برتر از منظرِ میانگینِ مالیکت و درصدِ پاسِ صحیح بینِ سه تیمِ آخرِ جدول است، اما کمترین اشتباهِ منجر به گل خوردن را داشته است. لستر بیشترین قطعِ توپ و دومین تعدادِ تکل در لیگ را داشته و همینطور به روندِ شگفتانگیزِ خودش ادامه میدهد. یا به بیانِ خودِ کلودیو رانیری: «چرا که نه؟ ما همینطور به دویدن و دویدن و دویدن ادامه میدیم. ما مثلِ فارست گامپ هستیم.»
دورتموندِ قهرمانِ بوندسلیگا در فصلِ 2011-2012 میانگینِ 26 تکل در هر بازی داشت که از این منظر بینِ تمامِ تیمهایِ بوندسلیگا در ردهیِ دوم قرار میگرفت. اتلتیکو مادریدِ قهرمانِ فصلِ 2013-2014 بیشترین میانگینِ تکل در لا لیگا را داشت (24.1). و لستری که در 12 بازیِ خانگیِ اخیرش در لیگ با ترکیبِ ثابتِ خطِ دفاعی و دروازهبانش تنها 5 گل خورده است میانگینِ 23 تکل در هر بازی را دارد (دومین آمارِ برتر در لیگ).
این نوع فوتبال، شیوهای است که بعضی مربیان، مثلِ پیگرینی و ونگر هیچ علاقهای به اجرایش ندارند. اما همین متود است که باعث شده لستر در فاصلهیِ 5 هفته به پایان لیگ با 7 امتیاز اختلاف در صدرِ جدول باشد. قطعا اگر لستر قهرمان شود جیمی واردی، ریاض محرز، انگولو کانته و بقیهیِ بازیکنان هستند که ازشان به عنوانِ سمبلِ این افتخار یاد خواهد شد. اما این متودِ رانیری، این راهِ حل برایِ جوری دیگر فوتبال بازی کردن، عاملِ اصلیِ چنین موفقیتِ باورنکردنیای بوده است. لستر با گزینههایِ کمی که داشت راهی دیگر برایِ بردن و بهتر بودن پیدا کرد و یک بارِ دیگر ارزش و تاثیرِ فوتبالِ بدونِ توپ را نشان داد.
در بیوگرافیِ ژوزه مورینیو به قلمِ دیگو تورس، منطقِ فوتبالِ بدونِ توپِ او کاملا تحلیل میشود: در فوتبال تیمی مییرد که کمتر اشتباه کند. پس بهتر این است که باعثِ اشتباهِ حریف شد. تیمی که توپ را دارد همیشه امکانِ اشتباهش بیشتر است. پس نباید دنبالِ مالکیتِ توپ باشیم. این رویکرد و فرمولِ پیروزی بیش از آنکه موردِ تحسین قرار بگیرد، موردِ انتقاد بوده است، چون در مخالفتِ مستقیم با زیباییشناسی و فلسفهیِ باشگاههایِ بزرگ است. با این حال برایِ غلبهیِ تیمهایِ کوچکتر بر تیمهایِ بزرگتر هنوز موثرترین است.
در فوتبالِ ملی، زامبیا، اروگوئه و یونان هر سه در 12 سالِ اخیر با اتکا به این رویکرد موفق شدند تورنمنتهایِ قارهیِ خودشان را فتح کنند. اروگوئه و زامبیا در راهِ این قهرمانیها بدترین درصدِ پاسِ صحیح بینِ تمامِ تیمهایِ حاضر در تورنمنت را داشتند و یونان یکی مانده به بدترین را در یورو 2004. این رویکردِ فوتبالِ بدونِ توپ همیشه به عنوانِ یک استثنا در تورنمنتهایِ حذفی و کوتاه مدت امکان موفقیت داشته است، اما وقتی با اتکا به آن امکانِ فتحِ یک لیگ پدید میآید دیگر نمیشود استثنا دانستش.
بوروسیا دورتموندِ یورگن کلوپ با دویدن، نه پاس دادن، دو فصلِ پیاپی قهرمانی را از بایرن مونیخ گرفت. این درسی بود که راجر اشمیت، مربیِ لورکوزن، به خوبی فرایش گرفت: «هرچی بیشتر با توپ بازی کنید، موفقیتتان بیشتر به کیفیتِ فردیِ بازیکنان بستگی پیدا میکنه. این همیشه شانسِ موفقیت را کم میکنه. چیزی که کلوپ در دورتموند نشون داد این بود که اگر بدونِ توپ سختکوش و جنگنده باشید میتونید بایرن مونیخ را در طولِ یک فصل شکست بدید. این موفقیت فقط با چنین رویکردی به دست میومد. خیلی از مربیها از این ایده برایِ تیمهایِ خودشان الگوبرداردی کردن.»
در اسپانیا اتلتیکو مادرید به نبردی مشابه رفت و موفق شد در دروانِ مسی و رونالدو با تبدیل شدن به بهترین تیمِ بدونِ توپ با رئال و بارسلونا مقابله کند و فاتحِ لا لیگا شود. از وقتی دیگو سیمئونه سالِ 2011 مربیِ اتلتیکو مادرید شد، تیمش همیشه کمتر از بارسلونا و رئال مادرید گل خورد. اتلتیِ سیمئونه با توپ هم تیمی خوب است، اما بدونِ توپ است که بدل به تیمی شگفتانگیز و کابوسی برایِ حریف میشود.
حالا لستر، با کلودیو رانیری، مربیِ سابقِ اتلتیکو مادرید، پیروِ این مکتب شده است. لستر، صدرنشینِ لیگِ برتر از منظرِ میانگینِ مالیکت و درصدِ پاسِ صحیح بینِ سه تیمِ آخرِ جدول است، اما کمترین اشتباهِ منجر به گل خوردن را داشته است. لستر بیشترین قطعِ توپ و دومین تعدادِ تکل در لیگ را داشته و همینطور به روندِ شگفتانگیزِ خودش ادامه میدهد. یا به بیانِ خودِ کلودیو رانیری: «چرا که نه؟ ما همینطور به دویدن و دویدن و دویدن ادامه میدیم. ما مثلِ فارست گامپ هستیم.»
دورتموندِ قهرمانِ بوندسلیگا در فصلِ 2011-2012 میانگینِ 26 تکل در هر بازی داشت که از این منظر بینِ تمامِ تیمهایِ بوندسلیگا در ردهیِ دوم قرار میگرفت. اتلتیکو مادریدِ قهرمانِ فصلِ 2013-2014 بیشترین میانگینِ تکل در لا لیگا را داشت (24.1). و لستری که در 12 بازیِ خانگیِ اخیرش در لیگ با ترکیبِ ثابتِ خطِ دفاعی و دروازهبانش تنها 5 گل خورده است میانگینِ 23 تکل در هر بازی را دارد (دومین آمارِ برتر در لیگ).
این نوع فوتبال، شیوهای است که بعضی مربیان، مثلِ پیگرینی و ونگر هیچ علاقهای به اجرایش ندارند. اما همین متود است که باعث شده لستر در فاصلهیِ 5 هفته به پایان لیگ با 7 امتیاز اختلاف در صدرِ جدول باشد. قطعا اگر لستر قهرمان شود جیمی واردی، ریاض محرز، انگولو کانته و بقیهیِ بازیکنان هستند که ازشان به عنوانِ سمبلِ این افتخار یاد خواهد شد. اما این متودِ رانیری، این راهِ حل برایِ جوری دیگر فوتبال بازی کردن، عاملِ اصلیِ چنین موفقیتِ باورنکردنیای بوده است. لستر با گزینههایِ کمی که داشت راهی دیگر برایِ بردن و بهتر بودن پیدا کرد و یک بارِ دیگر ارزش و تاثیرِ فوتبالِ بدونِ توپ را نشان داد.
نظر دهید