تحولِ درک نشدهیِ رونی در انگلیس
برایِ آرژانتینیها پستِ شمارهیِ 10 نقشی مقدس در فرهنگِ فوتبالیشان دارد، نقشی که خودشان به آن "انگانچه" (به معنیِ قلاب) میگوید. هوگو اَش سالِ 2007 در روزنامهیِ پرفیل در توصیفِ خوان رومن ریکلمه نوشت: «هافبکِ بازیساز یک هنرمند است، با روحی پیچیده و درست درک نشده. هنرمندِ ما انگار باید با این استعدادِ ذاتیاش هر روز بجنگد و مهارش کند. هنرمندِ ما رهبرِ تیم نیست. روجری، پاسارلا، راتین و پرفومو رهبر بودند، رهبرهانی که ترس بر اندامِ حریف میانداختند. نه، هنرمندِ ما یک قهرمانِ رومانتیک است، یک شاعر، یک نابغه، یک سوءِ تفاهم؛ با سرنوشتی محتوم.» این خصوصیات برایِ هر آرژانتینیِ فوتبالیای قابلِ درک است.
برایِ ایتالیاییها جدا از پستِ شمارهیِ 10 که بهش "ترکوارتیستا" میگویند، خودِ پیراهنِ شمارهیِ 10 است که بخشی از غرورِ ملی انگار میشود. جنجالِ افراطیای که به جنجالِ "ایل دیچی" (عددِ 10) در ایتالیا بعد از رسیدنِ این پیراهن به تیاگو موتا معروف شد، یادآورِ دیگری از قداستِ آن برایِ هودارانِ آتزوری بود. جیمز هورنکاسل در یادداشتش برایِ ای.اس.پی.ان در این باره توضیح داد: «شمارهیِ 10 برایِ ایتالیاییها فقط یک شماره نیست، بلکه یک مفهوم است. شمارهیِ 10 باید یک هنرمند، یک متفکرِ خلاق باشد. این پیراهنی است که هر بچهای که در کوچه خیابانهایِ ایتالیا پا به توپ میشود رویایِ یک روز پوشیدنش را دارد، رویایِ جانی ریورا شدن، روبرتو باجو و الساندرو دل پیرو و فرانچسکو توتی شدن. اما صادقانه باید گفت هیچ بچهای رویایِ تیاگو موتا شدن ندارد.»
ایتالیایهای غیر از شمارهیِ 10شان برایِ پستِ دیگری هم ارزشِ خاصی قائلند: "رجیستا"، کارگردانِ تیم، هافبکِ بازیسازِ عقبِ زمین؛ و یا در ادبیاتِ فوتبالیِ معاصر "پستِ پیرلو". آندرهآ پیرلو که به استنادِ کتابِ زندگینامهاش فکر میکند، پس بازی میکند، سالها ذهنِ زیبایِ میلان و یوونتوس و ایتالیا بود و با پاسهایش از عقبِ زمین تمامِ جریانِ بازیها را کنترل میکرد. کارلو آنچلوتی در میلانی که بینِ سالهایِ 2002 تا 2007، سه بار به فینالِ چمپیونز لیگ رسید و دو بار قهرمان شد، از سیستمِ 1-2-3-4 (معروف به درختِ کریسمس) استفاده میکرد و با قرار دادنِ جنارو گتوزو و ماسیمو آمبروسینی به عنوانِ دو سپرِ دفاعیِ پیرلو، تمامِ بارِ جدالهایِ فیزیکی را از رویِ دوشِ رجیستایش بر میداشت و ازش فقط کارگردانی میخواست.
اما انگلیس. انگلیسیها را همیشه با مهاجمینِ 9 کلاسیکشان و هافبکهایِ باکس تو باکسشان و مدافعینِ مرکزیِ تنومندشان شناختهایم. اینها پستهایی هستند که در تعریفِ فوتبالِ انگلیسی از یورگن کلوپ، در فوتبالی که باید زیرِ باران، تویِ زمینِ گلی مدام لگد بخوری، موضوعیتِ مرکزی پیدا میکنند. و پستی که البته هرگز در این فوتبالِ انگلیسی درست درک نشده، همین رجیستای ایتالیاییها بوده. در سایه بودنِ همیشگیِ مایکل کریک در تیم ملی، چه در دورانِ کاپلو، چه مککلارن و چه هاجسون نمادی آشکار از این درکِ نادرست بود. اگر مایکل کریک ایتالیایی بود قطعا شهرت بسیار بیشتری بابتِ فوتبالِ ذهنی و استعدادِ فوقالعادهاش در طراحیِ بازی از عقب زمین کسب میکرد؛ پستی که البته سالها در منچستر یونایتد اهمیتش پنهان نماند. اما حالا که کریک حتی به تیم ملی هم دعوت نشده و روی هاجسون تصمیم گرفته فقط اریک دایرِ 22 ساله را به عنوانِ هافبکِ دفاعی با خودش به فرانسه ببرد، فرصتی برایِ وین رونی پدید آمده تا نقشی که که احتمالا قرار است طیِ چند ساله آینده برایِ منچستر یونایتد بازی کند را در یورو به نمایش بگذارد.
رونی، پدیدهای که در یورو 2004 با سرعت و قدرتِ خیرهکنندهاش در خطِ حمله خودش را به اروپا معرفی کرد، واردِ دورانِ جدیدی از فوتبالش شده است، دورانی که باید بیشتر از ذهن و و خلاقیت و کاراکترش استفاده کند تا عضلههایش. و این نکتهایست که به شکلی غریب درکش برایِ انگلیسیها، حداقل تا قبل از بازی مقابلِ روسیه، سخت بود. «اگر قرار است یک مهاجم در خطِ حمله بازی نکند پس باید نیمکتنشین شود.» این استدلالی بود که به اصطلاح نوگرایانِ انگلیسی و هودارانِ بازی کردنِ همزمانِ هری کین و جیمی واردی مطرح میکردند. اما رونی مقابلِ روسیه در سیستمِ 3-3-4 نامتقارنِ روی هاجسون به عنوانِ هافبکِ میانیِ چپ، در حالیکه دلی علی را سمتِ راستِ اریک دایر به عنوانِ یک شاتلر میدید، به زمین رفت و تا قبل از تعویضش نمایشی عالی داشت. کاپیتانِ انگلیس که اولین بار این نقش را برایِ تیم ملی بازی میکرد، در نیمهیِ اول 30 پاسِ رو به جلویِ سالم داد که از بینشان 5 پاس بالایِ 30 متر طولش بود، بیشتر از هر بازیکنِ دیگری در زمین. اما نوعِ بازیِ رونی، تنها بازیِ یک رجیستایِ ساکن نبود. رونی بعد از لالانا و علی بیش از دیگر بازیکنانِ انگلیس در نیمهیِ اول دوید (5.65 کیلومتر) و 2 بار خودش را در موقعیتِ گل پشت باکسِ روسیه قرار داد، که بارِ دومش در نیمهیِ دوم تنها با سیوِ عالیِ آکینفییف درونِ دروازه قرار نگرفت. رونی در بازیخوانیِ دفاعی هم نمایشی کامل داشت، به خصوص جلوگیریاش از ضدحملهیِ آرتمِ زوبا (و البته توپی که او در نیمه نهاییِ جام حذفیِ امسال در ومبلی از رویِ خطِ دروازهیِ یونایتد بیرون کشید را هم فراموش نمیکنیم). در نهایت این یک نمایشِ درجه یک از بهترین گلزنِ تاریخِ فوتبالِ ملی انگلیس در اولین حضورش به عنوانِ یک هافبکِ بازیساز بود.
روی هاجسون بعد از بازی گفت به دلیلِ خستگی رونی را تعویض کرده است. شاید. شاید هم هاجسون خواسته ثابت کند وفاداریِ کورکورانه به کاپیتانش ندارد و بخشی دیگر از منتقدینِ خودش را تا حدی آرام کند. در هر صورت این بحث دیگر باید پایان بگیرد: وین رونی نقشی حیاتی برایِ این انگلیس جوان دارد و در پستِ هافبکِ بازیسازِ عقبِ زمین میتواند به خوبی تیمش را در زمین رهبری کند، با تجربهاش، با کاراکترش و با پاسهایش.
برایِ ایتالیاییها جدا از پستِ شمارهیِ 10 که بهش "ترکوارتیستا" میگویند، خودِ پیراهنِ شمارهیِ 10 است که بخشی از غرورِ ملی انگار میشود. جنجالِ افراطیای که به جنجالِ "ایل دیچی" (عددِ 10) در ایتالیا بعد از رسیدنِ این پیراهن به تیاگو موتا معروف شد، یادآورِ دیگری از قداستِ آن برایِ هودارانِ آتزوری بود. جیمز هورنکاسل در یادداشتش برایِ ای.اس.پی.ان در این باره توضیح داد: «شمارهیِ 10 برایِ ایتالیاییها فقط یک شماره نیست، بلکه یک مفهوم است. شمارهیِ 10 باید یک هنرمند، یک متفکرِ خلاق باشد. این پیراهنی است که هر بچهای که در کوچه خیابانهایِ ایتالیا پا به توپ میشود رویایِ یک روز پوشیدنش را دارد، رویایِ جانی ریورا شدن، روبرتو باجو و الساندرو دل پیرو و فرانچسکو توتی شدن. اما صادقانه باید گفت هیچ بچهای رویایِ تیاگو موتا شدن ندارد.»
ایتالیایهای غیر از شمارهیِ 10شان برایِ پستِ دیگری هم ارزشِ خاصی قائلند: "رجیستا"، کارگردانِ تیم، هافبکِ بازیسازِ عقبِ زمین؛ و یا در ادبیاتِ فوتبالیِ معاصر "پستِ پیرلو". آندرهآ پیرلو که به استنادِ کتابِ زندگینامهاش فکر میکند، پس بازی میکند، سالها ذهنِ زیبایِ میلان و یوونتوس و ایتالیا بود و با پاسهایش از عقبِ زمین تمامِ جریانِ بازیها را کنترل میکرد. کارلو آنچلوتی در میلانی که بینِ سالهایِ 2002 تا 2007، سه بار به فینالِ چمپیونز لیگ رسید و دو بار قهرمان شد، از سیستمِ 1-2-3-4 (معروف به درختِ کریسمس) استفاده میکرد و با قرار دادنِ جنارو گتوزو و ماسیمو آمبروسینی به عنوانِ دو سپرِ دفاعیِ پیرلو، تمامِ بارِ جدالهایِ فیزیکی را از رویِ دوشِ رجیستایش بر میداشت و ازش فقط کارگردانی میخواست.
اما انگلیس. انگلیسیها را همیشه با مهاجمینِ 9 کلاسیکشان و هافبکهایِ باکس تو باکسشان و مدافعینِ مرکزیِ تنومندشان شناختهایم. اینها پستهایی هستند که در تعریفِ فوتبالِ انگلیسی از یورگن کلوپ، در فوتبالی که باید زیرِ باران، تویِ زمینِ گلی مدام لگد بخوری، موضوعیتِ مرکزی پیدا میکنند. و پستی که البته هرگز در این فوتبالِ انگلیسی درست درک نشده، همین رجیستای ایتالیاییها بوده. در سایه بودنِ همیشگیِ مایکل کریک در تیم ملی، چه در دورانِ کاپلو، چه مککلارن و چه هاجسون نمادی آشکار از این درکِ نادرست بود. اگر مایکل کریک ایتالیایی بود قطعا شهرت بسیار بیشتری بابتِ فوتبالِ ذهنی و استعدادِ فوقالعادهاش در طراحیِ بازی از عقب زمین کسب میکرد؛ پستی که البته سالها در منچستر یونایتد اهمیتش پنهان نماند. اما حالا که کریک حتی به تیم ملی هم دعوت نشده و روی هاجسون تصمیم گرفته فقط اریک دایرِ 22 ساله را به عنوانِ هافبکِ دفاعی با خودش به فرانسه ببرد، فرصتی برایِ وین رونی پدید آمده تا نقشی که که احتمالا قرار است طیِ چند ساله آینده برایِ منچستر یونایتد بازی کند را در یورو به نمایش بگذارد.
رونی، پدیدهای که در یورو 2004 با سرعت و قدرتِ خیرهکنندهاش در خطِ حمله خودش را به اروپا معرفی کرد، واردِ دورانِ جدیدی از فوتبالش شده است، دورانی که باید بیشتر از ذهن و و خلاقیت و کاراکترش استفاده کند تا عضلههایش. و این نکتهایست که به شکلی غریب درکش برایِ انگلیسیها، حداقل تا قبل از بازی مقابلِ روسیه، سخت بود. «اگر قرار است یک مهاجم در خطِ حمله بازی نکند پس باید نیمکتنشین شود.» این استدلالی بود که به اصطلاح نوگرایانِ انگلیسی و هودارانِ بازی کردنِ همزمانِ هری کین و جیمی واردی مطرح میکردند. اما رونی مقابلِ روسیه در سیستمِ 3-3-4 نامتقارنِ روی هاجسون به عنوانِ هافبکِ میانیِ چپ، در حالیکه دلی علی را سمتِ راستِ اریک دایر به عنوانِ یک شاتلر میدید، به زمین رفت و تا قبل از تعویضش نمایشی عالی داشت. کاپیتانِ انگلیس که اولین بار این نقش را برایِ تیم ملی بازی میکرد، در نیمهیِ اول 30 پاسِ رو به جلویِ سالم داد که از بینشان 5 پاس بالایِ 30 متر طولش بود، بیشتر از هر بازیکنِ دیگری در زمین. اما نوعِ بازیِ رونی، تنها بازیِ یک رجیستایِ ساکن نبود. رونی بعد از لالانا و علی بیش از دیگر بازیکنانِ انگلیس در نیمهیِ اول دوید (5.65 کیلومتر) و 2 بار خودش را در موقعیتِ گل پشت باکسِ روسیه قرار داد، که بارِ دومش در نیمهیِ دوم تنها با سیوِ عالیِ آکینفییف درونِ دروازه قرار نگرفت. رونی در بازیخوانیِ دفاعی هم نمایشی کامل داشت، به خصوص جلوگیریاش از ضدحملهیِ آرتمِ زوبا (و البته توپی که او در نیمه نهاییِ جام حذفیِ امسال در ومبلی از رویِ خطِ دروازهیِ یونایتد بیرون کشید را هم فراموش نمیکنیم). در نهایت این یک نمایشِ درجه یک از بهترین گلزنِ تاریخِ فوتبالِ ملی انگلیس در اولین حضورش به عنوانِ یک هافبکِ بازیساز بود.
روی هاجسون بعد از بازی گفت به دلیلِ خستگی رونی را تعویض کرده است. شاید. شاید هم هاجسون خواسته ثابت کند وفاداریِ کورکورانه به کاپیتانش ندارد و بخشی دیگر از منتقدینِ خودش را تا حدی آرام کند. در هر صورت این بحث دیگر باید پایان بگیرد: وین رونی نقشی حیاتی برایِ این انگلیس جوان دارد و در پستِ هافبکِ بازیسازِ عقبِ زمین میتواند به خوبی تیمش را در زمین رهبری کند، با تجربهاش، با کاراکترش و با پاسهایش.
نظر دهید