جای عادل فقط روی همین صندلی است
آی اسپورت - البته که بسیار مهم است چراغ استودیوی نود روشن شود یا نه و روی این صندلی، عادل فردوسیپور بنشیند یا کسی دیگر؛ اما بیایید توی این هیاهو از چیزهای دیگر هم حرف بزنیم. شاید دعوا از سطح اینکه چه کسی فرزند چه چیزی است فراتر برود؛ این یک رشته توییت بلند است.
۱. حدود بیست سال طول کشیده تا نود، نود شود. برنامهای که اعتبار اولیهاش را نه از مجری جوان و ناشناس آن موقعش، که از توجهی به دست میآورد که سیلآسا و عطشناک از سوی مردم به سوی «نهاد فوتبال» روان بود. اینترنتی به معنای الانش وجود نداشت.
۲. اینترنتی به معنای الانش وجود نداشت. شماره پیراهنها هنوز فارسی بود و چمن آزادی، چیزی بود که به قول مرحوم حجازی «پای بز هم توش میپیچید». جذابیت، آن روزها معنای دیگری داشت. نود خیلی زود راهش را پیدا کرد. ستارهها، آنجا حرف میزدند و چشمها خیره به شب نود بود.
۳. زود میگذریم که قصد خاطرهبازی نیست؛ با یادآوری مجدد این نکته که اگر از نود و عادل آزمایش ژنتیک بگیریم، باید جلوی نام پدر بنویسیم: فوتبال.
۴. نقش فردوسیپور اما اولتر از هر نقش اولی. او و هوش آشکارش چنان در نود «تنیده» شده بود که کسی حواسش نبود آنچه دارد متولد میشود یک «وان-من-شو» بزرگ است. بینظیر در تاریخ رسانهای که مخاطبانش پس از انقلاب و جنگ، تشنه ستاره تلویزیونی بودند. چیزی که ما را به دنیا شبیه میکرد.
۵. «صداوسیما» داشت «تلویزیون» میشد، عادل و نود برایش توجه میآوردند و این تبدیل میشد به چیزی که چشم مدیرانش را برق میانداخت: پول. آگهیهای نود، بافاصله گرانتر بودند و چه کسی از این لعبت بدش میآید؟ هیچکس؛ نه حتی مدیری که در تلویزیونی دولتی با حقوق دولتی و بودجه ثابت دولتی
۶. کار میکند. پس: همه راضی، هم عادل و هم قاضی. دوراهیها هم اما مثل همیشه از راه رسیدند و مشکل، از جایی شروع شد که عادل و روسا هر کدام سمتی رفتند. آن چشمهای خیره به شبهای نودی، قهرمانی را دوست داشتند که دیگر ثابت کرده بود از خودشان است و حرف آنها را میزند.
۷. در کانون چنین توجهی، طبیعی هم بود کوچکترین اشارههای مجریِ حالا سرشناسی که دیگر خودش ستاره بود، موج بگیرد و اوج. متن فوتبال، آنقدر ظرفیت داشت که فرامتن تولید کند و عادلِ باهوش این را بلد بود اما مهمتر اینکه آن را نه «اجرا» که «زندگی» میکرد.
۸. او از اینکه خودش باشد لذت میبرد اما قاضی دیگر راضی نبود. طولش ندهیم. سیستم تلویزیون در ذات خود هنوز صداوسیما است و اگرچه خرمای ستارهسازی کامش را شیرین میکند، اما خدای ایدئولوژیکش را بیشتر دوست دارد.
۹. پس، حالا که شمارهگیری ستاره-مربعها پول میسازد، شاید بشود با این ستارهی قدیمی هم تسویه حساب کرد. مواد لازم: یک عدد مدیر جوان و جویای نام که حوصله و انگیزه کافی برای انتحار را داشته باشد.
۱۰. اینجا البته باید اشاره کرد که ما هرگزحرفهای مستقیم آقای مدیر را نشنیدهایم و برداشتهایمان، ناگزیر از شواهد است. آخرینش بیانیهمانندی که مدیر زیردست او، مدیر گروه ورزش شبکه سه منتشر کرد به این مضمون که نود در سال جدید با گروهی دیگر به روی آنتن میرود و...
۱۱. «عادل فردوسیپور با تخصصی که دارد میتواند در سمتهای جدیتر و با دست بازتر به تکثیر برنامههای تخصصی ورزشی بپردازد». انگار که کاری که عادل تا به حال میکرده، شوخی بوده و سِمَت جدی، به نظر ایشان، مدیریت است که اعتبارش را از مدیران بالادست به دست میآورد نه از مردم.
۱۲. ظاهراً این برای تلویزیون، همان جایی است که «بالاخره جوب گشاد میشه» و نمیشود یک پا این طرف باشد و پای دیگر آن طرف. راهحل اما، در بعیدترین فاصله از عقلانیت قرار دارد. آنقدر پرهزینه که میگویی نه؛ بالاخره در آن سازمان به آن گندگی یکی پیدا میشود که جلوی این بیعقلی را بگیرد.
۱۳. خوشبینی اما هر چه که باشد، راهحل نیست. پس بازی در شبکههای اجتماعی ادامه دارد و سیل حمایتها از او که حالا همان سمتی ایستاده که مردم به معنای غیرایدئوژیک آن همیشه آنجا بودهاند: بیرون از تلویزیون.
۱۴. کلام آخرِ این رشته توییت منطقی نیست اما مگر کار مدیران تلویزیون بود؟! من دوست دارم خوشبین باشم و امیدوارم مدیران صداوسیما هم همانقدر عاقل باشند. این ما را به یک نتیجه مشترک میرساند: جای عادل فقط روی همین صندلی است اما برای آقای فروغی حتماً صندلیهای دیگری هم پیدا میشود.
۱۰ نظر
مرثیهای برای رگ یک رویا
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۰۲در هر صورت فارغ از جوزدگیهای معمول، امحای عادل فردوسیپور حاوی یک هشدار صریح برای مخلوقات اندیشهورز است. بدین شرح که ماورای بودن ما هستی نیست و اگر هست، نیست باد. و این امری است محتوم...
در این نوشتهی سوگمانند، یاد میکنم از خندههای ملکی حین رقص مفتضح واژههای منصوریان و از حیای معوج فنایی هنگام شلوار نامیدن شرت ورزشی.
حمید
چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۱۴ميلاد
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۵۳پرسپولیس واقعی
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ممنون عیسی!
تاجی دل
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۱۶پرسپولیس واقعی
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۲۰چقدر درمانده و چقدر مایوس!
از اینکه
این همه باید بایستم خسته ام ؛
خسته و مایوس!
کدام مبارزی اینقدر ایستادگی کرد!
مقابل عشق و محبت ،
در برابر نابرابری
در ستیز با سکوت!
ودر علم شنگه ی دم عید
اما
برای تو می نویسم عادل
که
من خسته ام!
از جنگیدن برای تمام علاقه هایم
مگر می شود برای همه چیز جنگید!
لابد تختی هم خسته شده بود از جنگیدن درسکوت!!!
عادل!
تو فرزند رسانه ای ودر قانون ما پدر و جد پدری هم صاحب حقند،
نود را به پدر بزرگش بسپار!
ما نود را تا هیجده سالگی اش بیاد خواهیم آورد.
تاچ کییر اسیا
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۲۹SirNic
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۴۷قارتال
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۵:۴۰حمید
چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۰۷