و دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد
آیاسپورت- او یک مربی مناسب برای دورانی متفاوت بود. شاید همان فردای بازنشستگی سرآلکس فرگوسن و با تیم قهرمان. نه برای بازیکنان بیانگیزه، سرخورده و خستهای که به رتبههای میانی جدول عادت کرده بودند. میگویند که با شنیدن خبر انتخاب دیوید مویس و از دست رفتن شغل رویاییاش، گریه کرده بود. یکسال بعد، منچستریونایتد هم گریه میکرد. چلسی مورینیو بار دیگر قهرمان لیگ شد؛ و دیگر هیچ چیز اهمیت نداشت.
دلتنگی برای نقزدنها درباره ترانسفرها، انتقادهای مخرب مداوم و فوتبالی که روز به روز خستهکنندهتر میشد، معنایی ندارد. هیچکس برای جنجالهای بیهوده و جو منفی دلتنگی نمیکند؛ اما نمیشود وین رونی و لیگ اروپا بر دستانش را تصور کرد و لبخند نزد. بازگشت به لیگ قهرمانان اروپا و تمام کردن فصل با رتبهای بهتر از چهارمی پس از 5 سال و البته نمایشهای همیشگی آقای خاص. از متلکهایش به آنتونیو کونته بابت کلاهگیس و تبانیهایش گرفته تا آن صحنه معروف مقابل هواداران یوونتوس و گوشهایی که دیگر هیچ چیز نمیشنید. البته که دیگر هیچ چیز اهمیت نداشت.
جدایی اجتناب ناپذیر بود. شکست از لیورپول یک بهانه به نظر میرسید. ایکاروس میخواست بالاتر و بیشتر پرواز کند، اما خورشید به او اجازه نداد. این یونایتد بحران زده. این یونایتد نفرین شده. باشگاهی نبود که برای آقای خاص ساخته شده باشد؛ منجی به معجزه و نبوغ نیاز دارد. چیزی که فرگی داشت و ژوزه ندارد. انسان در مقابل افسانه. یک نبرد نابرابر که به شکستی قطعی می انجامد. منچستریونایتد و مورینیو هر دو به این جدایی نیاز داشتند. شاید بتوان امیدوار بود که روزهای خاکستری تمام شده باشند. همین. و دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد
نظر دهید