یادداشت ویژه: بوی خون
آی اسپورت- پنالتی چیپی که مهدی طارمی جلوی النصر عربستان زد و بعد آن شکل خاص از خوشحالیاش لابد دل خیلیها را خنک کرد. جمعیتی که استادیوم را لبریز کرده بود و بعد مردمی که این روزها اخبار را دنبال میکنند و از حملات سعودیها به یمن میشنوند و همین چند روز پیش از آزار و اذیت دو پسر ایرانی در یکی از فردوگاه جده باخبر شدند. آفرین مهدی طارمی! خوب جوابشان را دادی! با آن لباسهای پلنگیشان که آمده بودند تا به ما در زمین خودمان اعلام جنگ بدهند. این رضایت و دلخوشی عمومی را فردای بازی در تیتر روزنامههای ورزشی هم میشد دید. روزنامههایی که صبح بازی پرسپولیس با تیترهای بزرگ «واس ماس» به پیشواز رفته بودند تا نشان بدهند چه فرهنگ والایی دارند، فردای بازی هم برای حرکت طارمی کم نگذاشتند؛ «طارمی سر النصر را برید»، «پرسپولیس سر النصر را برید»، «سر بری» و بقیه تیترهایی که لذت از انتقام و ذبح حریف در خاک ایران، در آنها فوران میکرد. این همه سبعیت و این دندانقروچه برای سلاخی و دریدن اما چیزی نیست که یک شبه ظهور کرده باشد. روز قبل از بازی پرسپولیس و بعد از این که نفت تهران در عربستان حریفاش را سهگله کرد هم شبکههای اجتماعی و کلماتی که قرار بود از هیجان و شادی بگوید بوی خون میداد. ارضا از این که آخرین نسل آریایی توانستهاند عربها را در خاک خودشان تحقیر کنند. یادآوری همه دشمنیها؛ از ماموران فرودگاهی تا اعماق قرون گذشته. تجاوزی که به ایران و مردمانش شده است. کتابخانههایی که اعراب سوزاندهاند و خانههایی که بر سر ساکنانش ویران کردهاند. دوباره خیلیها یاد رقص بحرینیها با پرچم عربستان افتاده بودند. کینه دیرینه عرب و عجم. زخم چرکینی که هر چند وقت یکبار سر باز میکند. اما این خشم و خونخواهی ما فقط به مستطیل فوتبال محدود نمیشود و فقط هم رنگ و بوی ضدعربی ندارد. درست چند روز قبلتر بود که همزبانهای افغان ما در حمایت از تیم جوانشان ورزشگاه آزادی را پر کردند تا تعبیرها و طعنههای عجیب گزارشگر مسابقه خیلیها را منزجر کند. با افغانها هم؟ آنها که دیگر از گوشت و خون ما هستند. از بچه هرات و مزارشریف و کابل نزدیکتر و همنژادتر هم مگر داریم؟ یعنی این ماجرای قومیتپرستی و خارجی ستیزی ما حتی به افغانی جماعت هم نباید رحم کند؟ همین عبارت «خون پاک آریایی» که از فرط تکرار و مبتذل بودن تبدیل شده به جوک و در پیامهای وایبری تکرار میشود. اما انگار خیلیهایمان واقعا دچار توهم شدهایم که خبری است. انگار بخش بزرگی از ما گیج و نشئه بعضی حرفها و شعارها شدهایم. اگرنه این همه عصبانیت و بیتابی برای خونریزی و جنگی دوباره ریشهاش کجاست؟ این تعصب کوری که اسمش را میگذاریم غیرت و ناموسپرستی. این جهلی که بازیکن فوتبال را تحریک میکند تا بعد از بازی در صفحه اینستاگرامش قومی دیگر را تحقیر کند و ملخخور بنامد. شرممان باد!
کسی در این که خیلی جاها به ایرانیها ظلم شده و میشود بحث ندارد. بالاخره در همه تاریخ بنا به دلایل و شرایطی ملل با هم بدرفتاری میکنند. حتی درگیری و خونریزی هم گاهی ناگزیر میشود. اما اگر قرار باشد نژادی یا ملتی مدام به فکر برتریجویی و انتقام گرفتن باشند که سنگ روی سنگ بند نمیشود. مگر همین حس غیرانسانی نژاد برتر و تسویه حساب تاریخی نبود که آلمانها را راه انداخت تا به جان بقیه مردم اروپا و دنیا بیفتند و کورههای آدمسوزی را برای یهودیها روشن کنند؟ مگر بعدش همین حس ویرانگر نبود که صهیونیسم را به وجود آورد تا مثلا داد یهودیها را از دشمنانش بستاند؟ این همه ظلمی که صدها سال به سیاهپوستها شده و به زنان شده و به مهاجرها و غریبهها در کشورهای میزبان شده. فقط با این اعتقاد موحش که «ما برتریم»، «خدا ما را بهتر آفریده است». دست بر قضا چون که یک وقت سفیدپوست بودهایم، یا مرد بودهایم یا از نژاد انگلوساکسون یا آریایی یا هر نژاد دیگری بودهایم. انگار که متولد شدن در داخل مرزهای یک کشور یا داشتن یک زبان یا یک نژاد میتواند به خودی خود باعث فضیلتی بشود.
این برتریجویی که حالا دارد بین ایرانیها تبدیل به نژادپرستی میشود، فقط هم فرهنگی افواهی و عامیانه نیست. این را - بدبختانه- در دستگاهها و رسانه های رسمی هم میتوان دید که چطور هر اتفاقی به برتری نژادی و قومی-قبیلهای ما تعبیر میشود و در بوقهای تبلیغی دمیده میشود. غمانگیز و البته ترسناک است که میبینیم هر برد و موفقیت ورزشی و غیر ورزشی برای عدهای بطور کاملا طبیعی به برتری ملی تفسیر و بر آن تاکید میشود. این که مجریهای ورزشی ما بیآن که بدانند، تحت تاثیر همین جو و فرهنگ، در مسابقات ملی چنان درباره ایرانی بودن بازیکنان و تیمهایمان مانور میدهند که گویی واقعا جنگی با بقیه جهان در کار است. وقتی برنده میشویم آن سرودهای حماسی و «دلاوران، نامآوران» را چنان طنینانداز میکنند که واقعا انگار در نبردی خونین به فتحی بزرگ نائل شدهایم.
لطفا اشتباه نکنید. معنی همه این حرفها این نیست که کسی نباید به تیم ملی کشورش، به تیم باشگاهی محبوبش، به شهر و دانشگاه و رفقا و خانواده و آبا و اجدادش علاقه و وابستگی داشته باشد. میخواهد تراکتور باشد یا سپاهان. تهران باشد یا اهواز یا هر شهری در هر کجای دنیا. معلوم است که وقتی تیمت بازی دارد نمیتوانی جلوی قلبت را بگیری که توی سینه نطپد اما همه اینها حد و مرزی دارد که صلحطلبی ما، انسان بودن ما و احترام به همه ابنا بشر را مخدوش نمیکند. بخش بزرگ آن هواداری باشگاهی و ملی برای لذت بردن است و نه خشونتورزی. یک جور بازی است. قراردادی است که گذاشتهایم تا خوش بگذرانیم. پرسپولیسیها در مقابل استقلالیها. بارسا در مقابل رئال.
این کاملا طبیعی و قانونی است که دولت ما یا نمایندگان مجلس قانونگذار کشور به عنوان وکلای مردم تصمیم بگیرند روابط با کشوری را قطع کنند یا حتی روزی - که دور باد- مجبور شویم با جایی وارد جنگ شویم و وقتی پای مملکت و اعتقاداتت وسط است، اگر تعرضی در کار باشد، اگر تجاوزی در کار باشد، حاضری به خاطرش جان بدهی. اما جنگ چهرهای کریه دارد و استثناست و مرد دانا از آن استقبال نمیکند.
یک بار دیگر به عکسهای مهدی طارمی که دست بر گلوی خود میکشد نگاه کنید. یک بار دیگر به ذوقی که برای آن شد نگاه کنید. یک بار دیگر همه حرفهایی را که در چند سال اخیر علیه اجنبیها - یعنی کسانی که شانس نیاوردهاند و در جایی غیر از ایران ما دنیا آمدهاند و شناسنامه گرفتهاند!- زده شد مرور کنید. آیا ما همان مردم بافرهنگ و با تمدن چند هزارساله هستیم که همیشه ادعایش را داریم؟ آیا ما همان مردمی هستیم که به برادری و صلح و آرامش در جهان معتقدیم و ظلم و تجاوز را نکوهش میکنیم؟
سیامک رحمانی/ تماشاگران امروز
۱ نظر
یوهان کریوف
يكشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۴، ۲۳:۲۰