یادداشت ویژه: ما احساساتیها
به یکی از بچههای سیما میگوییم چرا تلویزیون همچنان تماشاگرانی را که میپرند وسط زمین نشان میدهد؟ در حالی که مدتهاست شبکههای معتبر اروپایی سعی میکنند وقتی کسی برای خودنمایی به داخل زمین رفت او را نشان ندهند. دوربین صحنه دیگری را میگیرد تا فردی را که به داخل زمین پریده بیرون ببرند. توجیهشان این است که اگر نشانشان بدهیم به هدف رسیدهاند و اینطوری برایشان تبلیغ میشود و افراد بیشتری تشویق میشوند تا این حرکات را تکرار کنند. آنها سعی کردهاند به این شکل از این ناهنجاری و از حضور جیمیجامپها در فوتبال جلوگیری کنند. از یکی از دوستان سیما میپرسیم چرا تلویزیون ما این کار را نمیکند؟ میگوید دقیقا نمیدانم، اما یکی از دلایلاش این است که اگر صحنه را نشان بدهیم با این طفلکیها کمتر برخورد میشود. بالاخره وقتی دوربین دارد صحنه را میگیرد همه مهربانتر برخورد میکنند. میگوید اینها گناه دارند، احساساتی میشوند و یک کاری میکنند، نباید خیلی مته به خشخاش گذاشت. نتیجه: ماجرا ادامه خواهد داشت. در هفتههای بعد هم شاهد جیمیجامپهایی خواهیم بود که به بهانههای مختلف به داخل زمین خواهند آمد و دوربین آنها را به تصویر خواهد کشید و گزارشگرانی که مدام ابراز تاسف خواهند کرد و امیدوارند این پدیده از فوتبال ما ریشهکن شود.
این شبیه همان اتفاقی است که در زمان محرومیت مربیان معروف به «ف. ک» افتاد. در سالهایی که آنها محروم بودند، وقتی میپرسیدیم که اگر خلافی کردهاند چرا بهطور مشخص نمیگویید جرمشان چه بوده و چرا اسمشان را صریح اعلام نمیکنید تا همه چیز روشن شود و مردم آگاه شوند، مدیرانی بودند که میگفتند اخلاق اجازه نمیدهد آبروی کسی را ببریم! میگفتند ما ایرانی هستیم و برخوردهایمان با اروپاییها متفاوت است و برایمان ارزشهای دیگری هم مهم است. نتیجهاش این شد که اگر خلافی هم روی داده بود، هیچوقت بهطور رسمی حرفی از آن زده نشد و «ف. ک»ها همیشه بابت محرومیتشان طلبکار ماندند و حالا هم که دارند با اقتدار هرچه تمامتر در لیگ برتر کارشان را میکنند. این احساساتی بودن و نتایجاش را میتوانید در تمام تار و پود زندگیمان ببینید. از همان کاری که مهدی طارمی در هفته گذشته کرد و خیلیها آن را به حساب این گذاشتند که هیجانزده شده تا حرکت پیام صادقیان که ناگهان بدون هیچ توجیهی با یک استارت انفجاری از خطوط زمین رد شد تا خودش را به دعوایی برساند که به ضرر تیمش بود. کاری که همه همتیمیهایش سعی کردند جمع و جورش کنند تا یک کارت دیگر نصیب او نشود و پرسپولیس باز هم صدمه نخورد. اما پیام صادقیان در همین یک فصل اخیر چند بار از این حرکات انجام داده. چند بار عصیان کرده و بخشیده شده؟ همهاش به خاطر اینکه بچه خوبی است و دست خودش نیست و احساساتی میشود و نمیتواند جلوی خودش را بگیرد. چقدر به خودش و پرسپولیس صدمه زده؟ چند صد میلیون؟ چند بازی؟ چند بار باید ماجرا با عذرخواهی جمع و جور شود؟ با ماچ و بوسه؟ عین همان اتفاقی که برای سوشا مکانی افتاد. که در آخرین روزهای حضور درخشان به زشتترین شکل ممکن به نیمکتنشینی اعتراض کرد اما چند روز بعد همه چیز در آغوش سرمربی حل شد و بعد هم در نهایت تعجب در بازی با النصر درون دروازه پرسپولیس ایستاد. اتفاقی که احتمالا برای اغلب بینندهها طبیعی بوده. چون بالاخره پرسپولیس به او احتیاج دارد و گذشت از بزرگترهاست و اینکه بالاخره ما ملتی احساساتی هستیم. بدون هیچ تنبیهی و بدون کمترین هزینهای برای آن رفتار غیراخلاقی و غیرحرفهای. با همین توجیهات هم هست که هر هفته در لیگ برتر بازیکنان بعد از گل زدن پیراهنهایشان را درمیآورند و کارت میگیرند و بازیهای بعد را از دست میدهند و از طرف باشگاههایشان جریمه نمیشوند. چون که بازیکن احساساتی میشود و نمیتواند خودش را کنترل کند و مربی و مدیر باشگاه این چیزها را درک میکند. بالاخره تیم گل زده و خوشحالی طبیعی است. وقتی امید عالیشاه در حساسترین بازی فصل، بعد از زدن گل به تیم حریف پیراهنش را درمیآورد و با وجود همه لاپوشانیها اخراج میشود و تیمش را میبرد لبه تیغ، از بقیه چه انتظاری دارید؟ همه این بازیکنان هم حرفهای و با تجارب بینالمللی. همه مدیران و ما رسانهها هم مدعی. یادمان نرفته که بابت شوخی خارج از عرف و حیرتانگیز محمد نصرتی و شیث رضایی ناگهان چه موجی در مملکت راه افتاد و چطور بعضیها به کمتر از اعدام این دو بازیکن راضی نبودند. چون در آن لحظات خون جلوی چشم همهمان را گرفته بود و فکر میکردیم دیگر با چنین ننگی چطور میشود سر کرد. فریادها به آسمان رفته بود و دنبال خرخرهای برای جویدن بودیم.
باید فکر کنیم چون زمین فوتبال است و تب آن بالاست این اتفاقات میافتد؟ پس مرتضی پاشایی را چی بگوییم که وقتی درگذشت همه برایش ضجه میزدند؟ یکهو همه متوجه شدند که از اول عمر عاشق او بودهاند. از همه خانهها صدای آهنگهای پاشایی میآمد و از شیشه ماشینها بیش از هر چیز صدای او بود که شنیده میشد. تنها با یک آلبوم رسمی و با چند کنسرت. همه هم مدعی بودند که جوگیر نشدهاند و تا آخر عمر در حسرت پاشایی خواهند سوخت و از صدای او دل نخواهند کند. چند ماه گذشته و حالا بیشتر میشود فهمید که دکتر اباذری چه میگفته است.
حالا میشود فهمید چرا هر مراسم اعدام به اندازه یک کنسرت شورانگیز- اگر نگوییم بیش از آن- طرفدار و تماشاچی دارد. چون همه، احساساتی هستند و به دنبال آرام کردن تشفی دلها هستند. همه دنبال قصاصاند تا آبی بر آتش دلها بپاشند و اگر کسی جز این باشد بیاحساس است و بیغیرت است و هر تحقیر و توهینی به او رواست. با همه اینها جای تعجب نیست که وقتی به رفتار طارمی انتقادی وارد میشود، وقتی گفته میشود که نباید عصبی برخورد کرد و آتش بر اختلافات قومی و نژادی پاشید، عدهای باز هم برآشفتهتر میشوند. با این حجم از احساسات، به خصوص وقتی که خود را در اکثریت میبینیم، وقتی که گمان میکنیم چون صدایمان بلند است پس حق با ماست، هیچ نفسکشی را برنمیتابیم. وقتی که روزنامه مملکت پیش از این «خبر مرگش» را تیتر کرده بود و حالا هم به دنبال خونخواهی «فقط انتقام» را تیتر یک میکند، از من عامی چه انتظاری باید داشت؟ در همین وضعیت، وقتی که احساس، ذهن و نگاهمان را آکنده است و کمترین نیازی به تحمل و تامل نمیبینیم، کارمان بیهیچ نیازی به تعقل پیش میرود، به خوانندهای که پیام داده که حق ندارید از کار طارمی انتقاد کنید چون دل ما را خنک کرد چه باید گفت؟ وقتی همه فکر میکنند احساسات همه چیز است.
سیامک رحمانی/ تماشاگران امروز
نظر دهید