یادداشت ویژه: فوتبال، فرهنگ و دیوید چپمنها
هرکس برای معروف شدن و توی چشم بودن، یک کاری میکند. یکی مثل دیوید چپمن تفنگ برمیدارد و جان لنون افسانهای را میکشد و تاریخ موسیقی دنیا را عوض میکند، یکی مثل جوان رولینگ شروع میکند به نوشتن هری پاتر، یکی مثل مهدی طارمی از جانش مایه میگذارد، یکی هم مثل خانزاده گند میزند به آن چیزی که در فرهنگ ما، نامش را گذاشتهاند ادب. فیلمش توی اینترنت هست. اگر بعد از اولین تماشا باورتان نشد، لطفا دوباره تماشا نکنید. فیلم واقعیست. واقعیت عریان و نفرتانگیز از آن چیزی که امروز سر جامعه ما آمده. واقعیت عریان گم شدن ادب.
انگار بعضیها، برای معروف شدن راههای دیگری پیدا کردهاند. راهی مثل راهی که قاتل لنون رفت. کشتن یک چیز خیلی با ارزش و رسیدن به صدر اخبار؛ تبدیل شدن به \"کلیکگیرترین\" سوژه روز.
مسئله اصلا فوتبال نیست، ورزش هم نیست. مسئله نابودی فرهنگ است. زدن حرفهای آن چنانی در زمین ورزش تازه نیست. همین فوتبال خودمان پر بوده از نمونههای این شکلی. پروین سالها نمیگذاشت دوربین نود برود توی رختکن تیمش؛ میگفتند حرفهایی میزند که نباید دربارهشان حرف زد. قصه شرط مجتبی محرمی و احمدرضا عابدزاده را تقریبا همه میدانند. مثالهای از این دست زیاد هستند. تفاوت بزرگ مثالهای پیش از این اتفاق، نه تفاوت وزن آن مثالها با این مثال، که نحوه ورود آنهاست. تا همین چندسال پیش، ماجراهای توی رختکن تیمها همان جا میماند. داستانهای مربوط به تیمهایی که کمی از پایتخت دور بودند یا دور میشدند مدتها بعد، سانسور شده به جامعه میرسید اما حالا بین یک دیوید چپمن احمق و فرهنگ یک جامعه، فقط چند کلیک فاصله است.
فوتبال امروز درگیر ماجراهای زیادیست. اتفاقات عجیب و غریب آنقدر هست که احتمالا این ماجرا خیلی زود فراموش میشود. درد اما میماند برای آنهایی که دلشان خیلی بیشتر از فوتبال، برای فرهنگ جامعهشان میسوزد. فرهنگی که دیوید چپمنهای احمق وسط روز، روی صورتش اسلحه کشیدهاند. احتمالا چند روز دیگر استاد عذرخواهی میکند و بعدش نه خانی آمده، نه خانی رفته. بعد ما میمانیم و فیلمهایی که هیچوقت نمیشود از روی اینترنت و حافظه جامعه پاکشان کرد.
نظر دهید