یادداشتِ روز: تراژدیِ "ال تیگره"
آرشِ حقیقی
بامزهترین واکنش به انتقالِ رادامل فالکائو از موناکو به یونایتد، طبقِ معمول خیلی وقتها، را گری لینکر داشت. مجریِ Match of the Day توئیت کرد: «What the f...alcao!، خب اگه نمیتونین دفاع کنین، بیشتر از حریف گل بزنین.» دوایت یورک، مهاجمِ سابقِ یونایتد، هم از این انتقال کلی خوشحال شد و گفت فالکائو \"نهایتِ مهاجمِ نهِ\".
چند هفته بعد بازی با لستر که داشت با نتیجه 3-1 به نفعِ یونایتد پیش میرفت به نظر میرسید همه چیزِ پروژهیِ Gaalacticos درست از آب در آمده و زندگی کلا به کامِ فنخال و ستارههایش است. فن پرسی گل زده بود، دی ماریا گل زده بود، فالکائو پاس گل داده بود و با شوتی وحشتناک تیر دروازهیِ کسپر اشمایکل را لرزانده بود، تا اینکه... تحلیل و حتی توصیفِ اینکه چطور ظرفِ 20 دقیقه لستر بازی را 5-3 برد، کارِ چندان سادهای نیست، اما یک حقیقت محض وجود دارد: بعد از این بازی بود که فنخال فهمید هنوز چیزِ زیادی از لیگ برتر نمیداند و بدتر از اون، تیمی که فکر میکرد لستر و امثالش را راحت خارج از خانه میبرد، فقط تویِ خواب و خیالش بود. از اینجا به بعد همه چیز فرق کرد...
تماشایِ بازیهایِ رادامل فالکائو، این فصل بدل به تجربهای دردناک شده است. وقتی اون همه درد و رنج را در چهرهیِ سمپاتیکِ \"ال تیگره\" میبینی، دلت برایش میسوزد و مجبوری این سوال را از خودت بپرسی که واقعا چه بلایی سرِ فالکائو اومده؟ دیروز جاناتان فادوگبا قبل از بازیِ یونایتد – اورتون در \"فورفورتو\" نوشت: «غم، درد و حقارت؛ اینها را در صورتِ ببری میبینیم که تبدیل شده به گربهای رام.» فالکائو را میتوان نقطهیِ مقابل فوتبالیستهایی از جنسِ دیمیتار برباتوف دانست، فوتبالیستهایی صرفا حرفهای، لژیونرهایِ متخصصی که بابت تخصصشان پول میگیرند و کار تحویل میدهند. هیچ بارِ منفیای در این توصیفِ ژنریک نیست، اما فالکائو از گونهای دیگر است، از گونهیِ رمانتیکهایِ فوتبالی: «بعضیها میگن شهرت و پولی که فوتبال برات میاره کافیه که راضی باشی. اما خیلی از فوتبالیستها اینو دارن و از درون احساسِ پوچی میکنن.» انگار فالکائو نوستراداموسوار، سرنوشتِ خودش در یونایتد را پیشبینی کرده بود؛ پوچیای که حقوق نزدیک 250 هزار پوند در هفته قادر نیست پُرش کند.
رادامل فالکائو که این فصل چهار گل برایِ یونایتد زده (هم اندازهیِ کریس اسمالینگ) سمبلی شده از همهیِ کاراکترهایِ فانتزی و یا تاریخیای که در سینما دیدهایم و نسبت بهشان سمپاتیک شدیم: قهرمانانی که دورانشان گذشته و هرکاری میکنند دیگر راه بازگشتی به اوج پیدا نمیشود، قهرمانانی از جنسِ میکی روکِ \"کشتیگیر\"، از جنسِ \"بوکسورِ\" سایمن اند گارفانکل. \"ال تیگره\" که در کشورش کلمبیا امری مقدس به حساب میآید، بارها و بارها مقابل دوربین گریه کرده: وقتی دختر بچهیِ 12 سالهای قبل از جام جهانی بهش گفت «دعا میکنم خدا زانوت را زودتر خوب بکنه»، \"ال تیگره\" به زانو افتاد و گریست. برایِ همین تماشایِ سقوطِ کاراکترهایی از جنس فالکائو دردناکتر از باقیِ آدمهاست.
اینکه چی شد و تقصیر کی بود جایِ بحثِ مفصل دارد. مقصر اصلی را میتوانیم بینِ مصدومیتِ فالکائو که شاید هرگز درست رفع نشد، ناتوانیِ او از آداپته شدن با فرهنگ و فوتبال و خاکِ انگلیس و یا حتی درک نادرستِ لویی فنخال از ستارهیِ سابق پورتو و اتلتیکو مادرید، پیدا کنیم. اما وقتی سرِ تک گلِ چلسی، جان تری توپ را جوری از فالکائو گرفت که از بچه مدرسهایها نمیشود گرفت و فالکائو سقوط کرد رویِ زمین و ادن آزار تویِ باکسِ یونایتد توپ را از زیر پایِ دخیا به تور دروازه چسباند، فقط و فقط یک سوال در سر میچرخید: چه بلایی سرِ فالکاویی که سه سال قبل یک تنه در سوپر جام اروپا چلسی را تکه و پاره کرد، آمده؟
اگر حالا از گری لینکر درباره توئیتِ اول فصلش بپرسیم احتمالا جواب میدهد که بعد از سه نقطه همان uck باید تایپ میشد.
نظر دهید