مشکوکم!
یک: یادش بخیر! وقتی فیلم مرسدس پخش شد، چقدر دعوا بود بر سر انتشار یا عدم انتشار موسیقی متنش! مرحوم بابک بیات یک آهنگ شاهکار ساخته بود که پدیده ناشناس آن روزها ، خوانده بودتش و ایستاده بود پشت درهای موسیقی و مشت می زد تا در را باز کنند. ارشاد یا جاهای دیگر گیر داده بودند به ترانه آخر فیلم که مضمونش به شکاکیت ارتباط داشت. خواننده به همه چیز مشکوک بود و این مشکوک بودن آن موقع احتمالا جرم بزرگی تلقی می شد! اوایل دولت «آقای اسمش را نبر» بود و خیلی ها مشکوک بودند. مشکوک به فیلم ها ، هنرمندان و آوازهایی که می خواندند. در میانه شک دو طرفه ، مشکوک بودن یک جوان آوازه خوان تبدیل شد به یک قصه.قصه ای که به اندازه فیلم مسعود کیمیایی صدا کرد. آن روزها ارشاد اصلاحیه زد و آهنگ اصلاحیه نخورد و فیلم بدون موسیقی پر سر وصدایش منتشر شد. آن روزها تازه داشتیم به عصر ام پی تری پلیرها وارد می شدیم و هنوز اینترنت و دانلودهای غیر قانونی باب نشده بودند. آن ترانه زیبا کشته شد. ارشاد به آهنگ مجوز نداد تا مانی رهنما بزرگترین شکست تجاری اش را تجربه کند.و همه اینها به دلیل شکاکیتی بود که در دل ترانه وجود داشت. بعدترها بود که ترانه راه یافت به فضای مجازی و بعدترها بود که ترانه همه گیری شد. ترانه ای که به اشک کبوتر و خواب خاکستر مشکوک بود و به کابوس و رویا و به گل و پروانه مشکوک بود.جرمی که آن روزها نباید مرتکبش می شدی!
دو: تماشای برنامه نود این هفته مرا به یاد آن ترانه معروف انداخت. صحبت های نماینده معترض مجلس و افشاگری هایش در مورد شیوه های وام گرفتن های مخفی و انتقال آن از طریق شرکت های کوچک و بی هویت به حساب شرکت های ساختگی و صوری دیگر و بعد روی خط آمدن حسین هدایتی برای دفاع از خود و بعد توضیحات بعدی نماینده مجلس که افشا کرد که تهدید به مرگ هم شده! و همه اینها مرا برگرداند به آن ترانه معروف. به مشکوک بودن به خواب و خاکستر و اشک و کبوتر و عشق و تمام شک برانگیزهای زمانه ما یا به قول علما شبهه آورهای این زمانه. حالا با آدم هایی طرفیم که مالشان شبهه دارد و کردارشان شبهه دارد و رفتارشان شبهه دارد و حرف هایشان شبهه دارد و تو داری از خودت می پرسی که هی فلانی! منت کدام کمک هایت را بر سر مردم می گذاشتی وقتی هر آنچه پرداخته بودی در قالب قرارداهای اسپانسرشیپ بود و تازه حالا داریم می فهمیم که هدفش رسیدن به شهرتی بوده که کمک می کرد درهای بانک ها و قلب های راننده آژانسی های ساده دل راحت تر باز شوند. .وقتی نماینده مجلس رسما اعلام کرد که حسین هدایتی به قید وثیقه هشتصد میلیارد تومانی آزاد است ، یاد تلاش هایش برای خرید پرسپولیس افتادیم و یاد آن حرف ها که می گفتند اهلیت ندارد و ما فکر می کردیم که ای دل غافل! حاج حسین مگرازخودشان نبود!
سه: حالا رسیده ایم به شک کردن. به اشک کبوترهای مهربان و به خواب خاکسترنشین هایی که دنیا را اگر سیاه و سفید ببینند نباید به آنها نقدی وارد نمود. حالا رسیده ایم به مشکوک بودن به همه چیز. به سیستم های بانک و بانکداری و به وام دادن های بدون پشتوانه و به مدیران بانکی مهربان که روی سند کویر لوت هم وام می دهند و به شرکت های سیصد و پنجاه هزارتومانی هم وام های ابر میلیاردی می دهند. مشکوکم به جریان های سیاسی که برایشان مهم نیست بر سر من و تو چه می آید و مشکوکم به آدم های یقه سپید که در هر دولتی وام می گیرند. مشکوکم به زندگی حقیرانه ای که داریم و مشکوکم به این هوای آلوده و مشکوکم به قیمت تخم مرغ و مشکوکم به قیمت دلار و طلا و مشکوکم. من به خواب خاکستر مشکوکم رفقا. کسی چاره ای دارد برایم؟
۱۴ نظر
فرزاد مهریار
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۵:۲۱Kaveh 6&4
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۵:۲۷شقایق
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۸:۳۰آرش
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۵:۲۸سعید از خوزستان
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۵:۲۹Kean
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۶:۰۲جک تری دی
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۶:۳۲Kean
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۷:۰۹No One
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۸:۲۸پدرام
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۷:۰۷اون انصاری ببین به کجا ها وصله که حرفش رو هم نمیشه زد یا برادران شفیع زاده ممنوع الورود به کشور رو
احمد
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۸:۳۷Kean
چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۰۷پرسپولیس واقعی
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۱۷:۵۹سوختیم !
shahab.ir
سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ۲۳:۰۵