درباره هواداری و فضیلت؛ خیلی دور، خیلی نزدیک
آیاسپورت- وسط این همه خستگی و نگرانی، وقتی باید از فوتبال نوشت، ذهنت میرود پی ملت تماشاچی. همین خودمان البته. وقتی بلیت خریدهایم و به تماشای بازی تیممان رفتهایم. بعد ناخودآگاه به این فکر میکنی که چطور توانستیم؟! چطور دلمان راضی شد به باز کردن حنجره علیه هم؟! چطور گلویمان را به فحاشی به بازیکن حریف آلودیم وقتی دستش از دنیای لعنتی کوتاه است و چطور طی زشتترین هماهنگی تاریخ، هزاران نفر فحش ایسلندی دادیم به خودمان؟ درد، تا آنجایی که به فوتبال و ما مربوط میشود، همینجاست؛ جایی روی همین سکوها. وقتی چنین بیرحم، تنگ هم نشستهایم در آغوش نفرت. همینقدر نزدیک؛ همینقدر دور.
در قاموس هواداری کمالگرایانه، فوتبال روشی است برای دستیابی به مهارتها و شخصیتی که برای خوب زیستن در جهان مدرن نیاز است. چنین نگاهی، ریشه در فلسفه ارسطو دارد که معتقد بود شخص برای زندگی خوب، رفتار خوبی با جهان پیرامونش داشته باشد. امروز و برای ما هواداران فوتبال، عجیب و ایدهآلیستی به نظر میرسد اما ارسطو فضیلتها و ویژگیهایی انسانی را تعریف کرد که وقتی پرورش مییافتند، چنین زندگی خوبی را تامین میکردند. این تعاریف شامل مفاهیمی چون شجاعت، حکمت عملی، اعتدال و نگرشی درست به شرافت میشد. فکر کردن به این چیزها البته، در کتابخانهها هم سخت به نظر میرسد، چه رسد به وقتی که روی سکوی ورزشگاه و در میان امواج احساسات نشستهایم.
اما آنچه ناگزیر است، نیاز به تربیت هوادار فوتبال است. ایستادن در مقابل راه کج، فحش خوردن و باز تاکید بر غلط بودن هر کار غلطی؛ حتی وقتی هزاران نفر همزمان و یکصدا، انجامش میدهند. جامعه ملتهب این روزهای ما، آکنده از افسوس برای کارهایی است که پیشتر نکردهایم. بگذارید داستانی شخصی برایتان تعریف کنم. چهارسال پیش در جلسهای که برای دفاع از عنوان پایاننامه ارشدم در دانشگاه تشکیل شده بود، پس از تایید موضوع پایاننامه سینفر از همکلاسیها در کمتر از یکساعت، استاد و مدیر گروه مشهور ارتباطات اجتماعی نیمساعت وقت گذاشت تا من و اساتید دیگرمان را قانع کند عنوان «تاثیر رسانه بر خشونت در میان هواداران فوتبال ایران» قابل بررسی و انجام نیست. گمان میکردم استدلال او شبیه به مخالفان ارسطو باشد که میگفتند زیادی آرمانگرایانه است و در مورد انسانهای واقعی که در دنیای اجتماعیشان شکل گرفتهاند و در جوامع و زمانهای متفاوت ارزشها و فضیلتهای متفاوتی دارند، صدق نمیکند. این تصور من اما اشتباه بود و خیلی زود رو شد؛ وقتی بعد از جلسه و خسته از بحث بینتیجهمان، توی راهرو جلوی استاد را گرفتم، برگهام را گرفت، نام استاد مشاوری را که با ایشان زاویه داشت خط زد و بهجای آن اسم همسرش را که اتفاقا استاد ارتباطات بود نوشت و گفت: «حالا برو کار کن!» حالا و چهارسال پس از آخرینباری که پا به آن دانشگاه گذاشتهام، جای خالی کاری که انجام نشده و رقتانگیزی داستان حقارتباری که بهخاطر پول، ارتباط یا هر انگیزه شخصی دیگری به واقع اتفاق افتاده، بیشتر توی ذوق میزند وقتی با سیل خشونت کلامی در میان هوادارانی مواجهیم که کمترین تلاشی برای تربیتشان نشده است.
قصه کوتاه و چاره، شربت تلخی که باید سر کشید. انتظاری نباید داشته باشیم که مثلا همین پسفردا در تبریز، سر بازی تراکتور و استقلال با هواداران فهمیدهای مواجه شویم که فضیلتهای ارسطویی را روی سکوهای ورزشگاه یادگار پیاده میکنند. راه اما روشن و امتحانپسداده است: گفتن و نوشتن و خواندن. شفافیت و استدلال، در رفتار و گفتار. پا پس نکشیدن از مسیر مطالبات بهحقی که در راهروها رویشان خط کشیدهاند و در عین حال، خارج نشدن از مسیر اعتدال و منافع ملی.
توپ، البته در زمین مسئولان است و کار مهم را آنها باید انجام دهند. داروی تلختر را شاید آنها باید سر بکشند اگر قرار بر تغییر رویه و شفافسازی و پاسخگویی و کار علمی، حداقل در حوزه فوتبال باشد. از ما و امروز اما، علیالحساب مدارا و آرامش در عین مطالبه سفت و سخت. فوتبال و هواداری از آن، تنها راه رسیدن به فضایل انسانی نیست اما روشی معقول، در دسترس و پرطرفدار بهشمار میرود. فوتبال فقط یک بازی است اما کمکمان میکند یاد بگیریم آدمهای بهتری باشیم. اگر بخواهیم و اگر بدانیم که خیلی چیزهای مهمتر از فوتبال هم هست؛ مثل بیشتر دانستن، مثل آدم بهتری بودن و مثل... وطن.
۲ نظر
Hasan
پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۰:۳۸حمید
پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۲۵