من هنوزم چارشنبهها منتظرشم
آی اسپورت – با بچههای تیمملی فكلكراوات كردیم رفتیم عروسی آقاتختی. اما تا رسیدیم توی سالن، برگامون ریخت! آخه اون عروسِ سانتیمانتالی كه ما دیدیم... هیچجوره نمیشد با رفیقمون چفتش كرد. فكر كن، دوماد پسرِ رجبخان بود و بچهی خانیآباد. اما عروس... بگذریم.» اینها را آقاخیری گفت كه بیگمان تكهای از جعبهسیاه زندگی و مرگ آقاتختی توی دستش بود.
بازندهترین برندهی تاریخ شاید بهترین لقب برای او باشد كه شانزده سالِ تمام، همه را میبرد و به تختی میباخت. خیرالله امیری، رزرو همیشگی آقاتختی بود. شانزده سال در فینال انتخابی مغلوب جهانپهلوان شد و شاید تمام آرزویش هفت هشت كیلو وزنِ كمتر یا بیشتر بود تا به یك وزن دیگر برود و از شر سگكهای تختی رها شود. در عوض آقاخیرالله توی همین افتادنها و برخاستنها به یكی از نزدیكترین رفقای تختی بدل شده بود. فابِ فاب بود با جهانپهلوان و لقب «آقا خیری» را خود تختی به او داده بود. آقا خیری در نهایت بعد از شانزده سال از كشتی آزاد فرار كرد و به فرنگی پناهنده شد تا در آخرین سال عمر ورزشیاش بالاخره بتواند دوبنده تیم ملی را بپوشد. در تولیدوی امریكا. همان جا كه آقاتختی هم آخرین بار همراه تیم آزاد بود و مدوید و آییك بعد از بردن او درِ گوش مربیان ایران میگفتند: «جان عزیزتان این پیرمرد را دیگر با خودتان نیاورید. ما خجالت میكشیم وقتی خاكش میكنیم.»
توی هفدهم دیماهِ یك سالی رفتیم سراغ خیرالله امیری برای گفتوگو. او البته كسی نبود كه ما كشفش كرده باشیم. هفدهم دی ماه هر سال در ابنبابویه او یكی از همانهایی است كه دو دقیقه روبهروی دوربین تلویزیون میایستند و از خوبیهای جهانپهلوان میگویند. این بار اما بلوار الیزابت را تا آخر رفتیم و روبهروی بیمارستان هزارتختخوابی توی نمایشگاه اتومبیل امیری نشستیم تا شاید حرفهای دیگری بشنویم. از سجایای جهانپهلوان نپرسیدیم. با آن همه عكس تختی كه در و دیوار نمایشگاه را پر كرده بود كاری نداشتیم. میخواستیم ببینیم توی پستوهایش چه دارد. یا زیر آن تكهفرش كهنهای كه روی میز شیشهای انداخته چه جاساز كرده است.
خاطرهی شب عروسی را همانجا گفت. خاطرات شمال رفتن دونفرهشان وسط اردوی تیمملی را همان جا تعریف كرد. اینكه «جانِ سیبیلات» تكیهكلام آقاتختی بوده را همانجا یادمان انداخت... و از همه مهمتر اینكه تداركاتچی تیمملی همیشه برای تختی یك لُنگ اضافه سر تمرین میآورد و حكایت عجیب این لُنگ اضافه را توی یكی از پیچهای خطرناك همان شب روایت كرد.
البته خیلی هم به روایت دقیق و موبهموی تاریخ اعتقاد نداشت. انگار فازِ ما را گرفته بود و میدانست بیش از آنكه دنبال حقایق تاریخی باشیم آمدهایم یك چیزهایی بشنویم حالمان عوض شود! یك جورِ علی حاتمی واری افسانههای شخصیاش را قاطی واقعیات تاریخی میكرد. فیلم نیمهكاره حاتمی اگر بهجای افخمی دست آقاخیری میافتاد قطعا جوری تمامش میكرد كه فرضیههای مرگ و خودكشی هر دو با هم باطل میشدند! باور كنید. چون وقتی گفتم قتل، گفت: «قتل؟! چرا كسی باید آقاتختی را كشته باشد؟ كی ممكن بود او را بكشد؟ شاه؟ شاه عاشق ما بود. راه به راه میآمد اردو به ما سر میزد. حالمان را میپرسید. حتی از گرمهای اضافهوزن ما خبر داشت. شاه عاشق تختی بود. چرا باید او را میكشت؟»
فرضیه قتل را اینطور با قاطعیت رد كرد و فرضیه خودكشی را هم یك جور دیگر. به روش خودش. من البته از خودكشی نپرسیدم. من هیچ حرفی از خودكشی نزدم. فقط پرسیدم آخرین بار كجا آقاتختی را دیدی؟ گفت: «توی قنادی كنج میدان انقلاب. بعد از عروسیاش خیلی كمتر هم را میدیدیم. كشتی را هم كه یك سالی بود گذاشته بودیم كنار. رفته بودم قنادی گوشه میدان انقلاب كه صاحبش با بچههای كشتی رفیق بود. آقاتختی هم رسید. شنبه بود. سلاموعلیك كردیم. آقاتختی شكم آورده بود. گفتم چاق شدی پهلوون. خندید. گفت ولی تو خوب رو فرمی جان سیبیلات. گفتم ما هفتهای دو روز باشگاه دخانیات تمرین میكنیم. یه عرقی در میاریم به یاد قدیما. شمام بیا. تمرین كن سرحال شی. گفت چه روزی هستین؟ گفتم چارشنبه اونجاییم. گفت میام. چارشنبه میام. گفتم كه شنبه بود؟ آره گفتم. پسفرداش، سر صبح دوشنبه دیدم عكس جنازهی تختی روی جلد روزنامه ست! نوشته بود خودكشی. به من گفته بود چارشنبه میاد تمرین. آقاتختی هیچوقت قولی نداد كه زیرش بزنه. هیچوقت قراری نذاشت كه سر قرار نیاد. اگه قرار بود بلایی سر خودش بیاره با من قرار نمیذاشت. با من قرار بذاره بره خودكشی كنه؟ بیخیال. من هنوزم چارشنبهها منتظرشم.»
تكرار میكنم كه من درباره خودكشی نپرسیدم. خود آقاخیری بود كه داستان را به اینجا رساند و همینجا هم تمامش كرد. وگرنه من كلمهای از خودكشی نگفتم. من حقیقت را همانجا لای همان لُنگ اضافهی آقاتختی پیدا كرده بودم. بعد از آن دیگر دنبال چیزی نبودم. فقط حرف میزدیم كه حالمان عوض شود.
۲ نظر
۶تا یادت نره
يكشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ۱۷:۴۵امین آبی پررنگ
يكشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ۱۸:۳۰...روحش شاد.