هنر معامله؛ چرا «رایولا» بزرگترین ایجنت دنیا شد؟
آیاسپورت- اگر بخواهید مینو رایولا را از روی لباسها و ظاهرش قضاوت کنید، به نتایج خوبی نخواهید رسید. مردی که بیشتر شبیه پیشخدمت پیتزافروشی در شهری کوچک توی ایتالیاست. فرضیهای که البته چندان هم اشتباه نیست؛ رایولای 10ساله در پیتزافروشی پدرش کار میکرد و به مشتریهای ناپولی(نام مغازهی پدرش) سرویس میداد. این گزارش خلاصهای است از گفتوگوی سایمون کوپر، نویسندهی فایننشیال تایمز در محل زندگی رایولا (هارلم آمستردام) و سرک کشیدن به دنیای مرد چاق دورگهی ایتالیایی –آلمانی.
رازهای هارلم
خانواده رایولا سال 1968 از ایتالیا به محلهی هارلم آمستردام مهاجرت کردند. زمانی که « مینو» یک نوزاد بود، خانوادهی رایولا و 35خانوادهی ایتالیایی دیگر کنار هم خانههایی یک شکل ساختند و شروع کردند به کار کردن. رایولاها آشپزهای خوبی بودند و پیتزافروشی ناپولی را افتتاح کردند. رستورانی وسط میدان بیگمارکت که هنوز هم برقرار است. همراه رایولا روی صندلیهای چوبی رستوران که در پیادهرو چیده شدهاند مینشینیم و رایولا روبه یکی از رهگذرها میپرسد: «چه خبرا؟!» نگاهش میکنم، لبخندی میزند و میگوید: «نمیشناختمش.» با ایتالیاییها هیچوقت حوصلهات سر نمیرود. رایولا شروع به مرور خاطراتش میکند: « پدرم روزی 18 تا 20 ساعت توی همین پیتزافروشی کار میکرد. آن روزها من 12-11ساله بودم و مثل بیشتر بچههای توی این سن، پدرم قهرمان زندگیام بود. برای اینکه پیش او بمانم، همراهش سرکار آمدم. او در آشپزخانه کار میکرد و تنها کاری که یک پسربچه میتوانست در رستوران انجام دهد، شستن ظرفها بود. هنوز هم ظرف شستن را دوست دارم. به من فرصت میدهد که در آرامش فکر کنم.»
جادوی حرف زدن
رایولا همینطور که مشغول هورت کشیدن قهوهی اسپرسویش است، از پیشرفت شغلیاش در پیتزافروشی پدر میگوید. «کمی که گذشت، کتوشلوار مرتبی تهیه کردم و پیشخدمت شدم.» هدیهای که شغل جدید به رایولا میدهد، حرف زدن با آدمهاست. شغلی که باعث میشود او دوبرابر یک انسان معمولی حرف بزند. رایولا از جادوی پیشخدمت بودن میگوید؛ اینکه دربارهی غذاها با مشتریها حرف بزند و حتی اگر کسی حال خوشی ندارد، روی صندلی روبهروی او بنشیند و چنددقیقهای با او همکلام شود. «با همه مشتریهایم آشنا بودم. اگر زنوشوهری که مشتری رستوران ما بودند، از هم جدا میشدند، یا آشنایی دچار مشکلی بود، میتوانستم ساعتها با او درددل کنم.» زبان مینو رایولا و پیتزاهای پدر، ترکیب فوقالعادهای از رستوران آنها ساخت؛ ترکیبی که باعث شد رایولاها ظرف مدت 10سال، 11رستوران افتتاح کنند.
مینو قدرتمند میشود
مادر رایولا آلمانی بود و او بهتر از پدرش به زبان آلمانی حرف میزد. به خاطر همین این مینو بود که با روسای بانکها مذاکره میکرد و به جای پدرش به دیدار شهردار هارلم میرفت. رایولا با مشتریان ایتالیایی مغازه هم به زبان مادری گپ میزند. او با شرکتی به نام اینترمزو آشنا میشود. شرکتی که به سازمانهای آلمانی کمک میکند در ایتالیا سرمایهگذاری کنند. رایولای 19ساله به قدری ثروتمند شده که شعبهی مکدونالد شهر هارلم را هم افتتاح کند. در 20سالگی، مینو تصمیم میگیرد پول درآوردن را متوقف کند و از زندگی لذت ببرد. بعد از فارغالتحصیلی در رشتهی حقوق، به سمت بزرگترین تفریح خانوادگیاش، فوتبال، میرود. مینو مدیرفنی باشگاه افسی هارلم میشود و تصمیم میگیرد دنیس برگکمپ 17ساله و گمنام را از آژاکس به هارلم بیاورد. سیاستهای سنتی مدیریت باشگاه با ایدهی جذب برگکمپ مخالفت میکند و در پایان فصل هارلم با افکار محافظهکارانه و قدیمی مدیرباشگاه به دستهی پایینتر سقوط کرد.
آقای نقاش
بزرگترین ماموریت مینو 7ماه زندگی در فوجیا رنگ کردن دیوارهای خانهی بازیکنی است که با خودش به باشگاه آورده است. سریآ ایتالیا در اوج سالهای قدرتمندیاش قرار دارد و رایولا با الفبای فوتبال حرفهای آشنا میشود. هر چند ایدههایش چندان جدی گرفته نمیشوند. «چندبار به دفتر رئیس باشگاه فوجیا رفتم و بهشان گفتم به طور آزمایشی من را مدیر ورزشی باشگاه کنند. اما مدیر ورزشی باشگاه در آن دوران یکی از بازیکنان سابق تیم بود که کارش را بلد نبود. من میخواستم پای استعدادهای جوان هلندی را به فوجیا باز کنم و مدیرورزشی احمق فوجیا به خاطر مشکلات مالی، بازیکنان تمامشده را میخرید. این نگاه همان روزها در من تقویت شد؛ باشگاههایی که پستهای مدیریتیشان را به بازیکنان سابقشان میدهند، باشگاههای ضعیفی خواهند ماند. مثل ازدواجهای فامیلی که باعث میشود فرزندان ضعیفتری به دنیا بیاورید.»
ملاقات با پدرخوانده
« حضور در فوجیا کمک خوبی بود که بفهمم از فوتبال چه میخواهم؟! نه دنبال فوتبالیست شدن بودم و نه شغلهای بدونتاثیری مثل سرپرست. دنبال این بودم که مدیران باشگاهها و بازیکنان را به چالش بکشم و با همهی خانوادهی فوتبال رابطه داشته باشم.» مینو برای شروع کار بزرگترین مدیر فوتبال را انتخاب میکند. لوچیانو موجی، نامی که شهرتش به کالچوپولی و یوونتوس گره خورده، اما در سال1990 موجی هنوز مدیر باشگاه تورینو بود. «ساعت 11با موجی قرار داشتم. برای اینکه خودم را وقتشناس نشان دهم، 5دقیقه زودتر به دفتر باشگاه رسیدم. من را به اتاقی بردند که شبیه دندانپزشکی بود و 25نفر منتظر موجی نشسته بودند. آقای رئیس تقریبا با 2ساعت تاخیر وارد ساختمان شد و خانم منشی راهنماییام کرد داخل اتاق.» گفتگوی بین موجی و رایولا چندان خوب جلو نمیرود : «من گفتم این بیادبی است که من را منتظر گذاشتید؟ موجی هم نگاهی به من کرد و جواب داد: « اگر از کسی خوشم نیاید، هرگز نمیتواند بازیکنی در ایتالیا بفروشد. با حالتی عصبانی زدم بیرون و به سر خیابان نرسیده، پشیمان شده بودم.»
معاملهی بزرگ
رایولا برایم توضیح میدهد که هیچ چیز بعیدی در فوتبال وجود ندارد. «رابطهی دوستانهای با زدنک زمن داشتم. سرمربی فوجیا شده بود و عاشق کارش بود. مربی ایدهآلگرایی بود. یکبار از بازیکنی گفت که تیمش به آن نیاز دارد. وقتی مشخصاتش را برایم توضیح داد، گفتم چنین بازیکنی وجود ندارد؛ کسی که در هر بازی 17کیلومتر بدود، مثل مارادونا دریبل بزند و در تمرینات سختکوش و جدی باشد!!! باورتان میشود؛ چند سال بعد چنین بازیکنی را در اسپارتاپراگ چک پیدا کردم، توی جعبهی کادو گذاشتم و به زدنک زمن که سرمربی لاتزیو بود، فروختم. پول ندود در هر بازی 17کیلومتر میدوید، مثل مارادونا تکنیکی بود و به تمرین مانند پیشغذا نگاه می کرد.
فراتر از مدیربرنامه
بیشتر بازیکنانی که با رایولا قرارداد دارند، با او مانند یک خدمتکار شبانهروزی رفتار میکنند. «یکبار ساعت 2نیمهشب ماریو بالوتلی به من زنگ زد و در حالی که داشت فریاد میکشید، گفت خانهام آتش گرفته؟ چه چیزی باید بهاش میگفتم جز اینکه لعنتی من 7هزار کیلومتر از خانهات فاصله دارم. پس به آتشنشانی زنگ بزن.» خود رایولا میگوید در 99درصد موارد، رابطهی او و بازیکنانش فراتر از یک رابطهی کاری است. مخصوصا در مورد بازیکنان زیر 18سال که به طور آنلاین با آنها در ارتباط است و حتی برای خریدن کادوی شب کریسمس از او مشاوره میگیرند. «بازیکنان وقتی برای مذاکره به دفتر مدیربرنامهها میروند، حس خوبی ندارند. خب، من کارشان را راحت کردهام و دفترم را تبدیل به یک آشپزخانهی مجهز کردهام و گوشهاش هم نوشتهام؛ رستوران ناپولی. در این فضا بازیکن حس میکند برای خوردن غذا پیش من آمده، نه روشن شدن مسیر آیندهاش.» بالوتلی تنها ستارهی سوختهی رایولا به حساب میآید؛ «بالوتلی معمولا تحتتاثیر روابط عاشقانه و احساسی است. او در ناخودآگاهش، بین فوتبال و زندگی، دومی را انتخاب کرده است.»
اختصاصی آیاسپورت
۱ نظر
حمید دوستی
جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ۱۳:۵۲