یادم میآید سردبیر یک جایی، وقتی از شجاعت مدنی
#علی_کریمی نوشته بودم و منتشرش کردم با صدایی لرزان گفت: «خانم فلانی میخوای تعطیل بشیم؟ میخوای فیلتر بشیم؟ چرا از اشکانسهرابی در یاداشت علیکریمی نوشتین؟ به خدا دستام میلرزه، اینجا کلی آدم نون میخورن».
یادم میآید هفتم
#ناصرحجازی بود یادداشتی نوشتم با این مضمون؛ با احترام به آتیلا، اما حجازی یادگار ندارد اگر هم داشته باشد آن فرهادمجیدی نیست، عکسی را هم آپلود کردم از علیکریمی در کنار بهنازشفیعی. خودش میداند. یا روز خداحافظیاش از فوتبال تیتر زدم «خیال شهر راحت، این شهر دیگر مرد ندارد»، یا روزی که سرمربی نفت شدند در هیاهوی رفتوآمد مجتبیجباری و کاوهرضایی، در هیاهوی شایعات داغِ سروشرفیعی و مهدیطارمی، وقتی که سر قرمزها و آبیها گرم ستارههایشان بود یادداشتی دیگر نوشتم و تیتر زدم «روی شانهها رفتی روی شانهها برگرد آقای کریمی». جالب آنجا بود یکی از سردبیران خانم، وقتی از علاقهام به کریمی آگاه شد پرسید: «آیا علیکریمی لایق این همه ستایشت است؟». یادم میآید در سالروز تولد علیکریمی مقالهای دیگر نوشتم که مادرِ بابک معصومی در مراسم تدفین فرزندش، علیکریمی را به آغوش کشیده بود. خودش بهتر میداند. و این اواخر وقتی مجادله کارلوس کیروش و علیکریمی پیش آمد، تیتر را با «السلام علیک یا علیکریمی» بستم.
عیبی ندارد آقایکریمی. این هجمه از کممهری که برای چند سطر نقد در لابهلای سالها علاقهمان آنچنان خودنمایی میکند که از جانب شما دردناکترین الفاظ، توهینها و تهمتها به بنده، و ماهیت آیاسپورت زده میشود را میسپارم به همان یک امضایی که روی پیراهن شالکه زده بودید و آنرا با چشمانی تر فرستادید به خانه اشکانسهرابی. تا یادم نرفته بنویسم همان سردبیر که پرسش کرده بود آیا کریمی لایق ستایش است، دیروز برایم نوشت «عزیزم حالا آب قند بخور».